در نقد قدرت کلیسا

نگاهی به کتاب «چرا من مسیحی نیستم»

امیر سلطان‌زاده
راسل که گویا از رفتار پسا‎‎رنسانسی راضی نیست و معتقد است همچنان نفوذ خطرناک کلیسا باعث این خونریزی‎هاست، دست به نقد بی‌پردۀ کلیسا زد؛ وی مسیحیت معرفی‌شده توسط کلیسا را به نقد می‌کشد؛ وی اخلاقی را که توسط کلیسا تبلیغ شده را نگران‌کننده می‌داند و این کار را با آموزش مدرن در تقابل می‌بیند؛ تمام این تلاش‌ها برای کوتاه کردن دست مسیحیت از قدرت‌های سیاسی است، قدرتی که باعث بسیاری از جنایات در تاریخ بشری است....
آدینه ۷ آبان ۱۳۹۵
برتراند راسل نویسندۀ بزرگی بود و در طول زندگی خویش نوشته‎های بسیاری را به‌صورت مقالاتی کوتاه منتشر کرد. به‌طورکلی کسانی که آشنایی کمی با خردگرایی دارند، اطلاعات کمی نیز در مورد نقدهای راسل بر دین دارند. هرچند راسل به دلیل مشارکت در موضوعات صرفاً انتزاعی، مانند منطق و تئوری علم بسیار قابل احترام است، اما نظریه‌های انتقادی که وی در رابطه با دین و اخلاق بیان نموده، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. او هیچ‌گاه تنها به‌عنوان یک فیلسوف شناخته نشده است. راسل دائماً با مقولات مرتبط به دین، چالش داشته است؛ مسائلی دربارۀ موقعیت بشر در جهان، طبیعت و زندگی سالم؛ او در مواجهه با این مسائل به‌مانند سایر مقالاتش فصیح، متنفذ و با درک بالایی سخن گفته است؛ به دلیل همین صفات شاید بتوان گفت این کتاب مؤثرترین کتابی است که از زمان ولتر[۱] و هیوم[۲] تا به حال نوشته شده است.
کتابی که برتراند راسل بنویسد، در هر زمانی ارزش انتشار دارد. امروزه با توجه به تلاش برای احیای دین به‌وسیلۀ ابزار جدید، این کتاب می‌تواند مانند بیانیه‌ای برای مخالفین این ایده در این کارزار باشد. انسان در هر سطحی در طول تاریخ، توسط افراد مختلف مورد بمباران تبلیغات دینی قرار گرفته است.
مجلۀ لایف[۳] در سر مقالات خود به ما اطمینان داده که جدا از ماتریالیست‎ها[۴] و بنیادگرایان، جنگ میان مسیحیت و معتقدین به تئوری تکامل[۵] نیز پایان یافته است.
برتراند راسل به‌عنوان یکی از مشهورترین فلاسفۀ بریتانیا در قرن بیستم شناخته می‌شود، شهرت وی بیش از دلایل فلسفی به گسترۀ فعالیت‎های سیاسی، صلح‎طلبانه و اجتماعی وی مربوط است. راسل عمری طولانی داشت و بیش از ۹۷ سال زندگی کرد، او طی این سال‌ها علاوه بر مواجهۀ مستقیم با جنگ ‎جهانی دوم، تأثیرات باقی‎ماندۀ جنگ جهانی اول در اروپا را نیز درک کرد. انقلاب اکتبر شوروی دیگر واقعه‌ای بود که بر تفکرات وی مؤثر بود؛ انتقادات راسل بر نظام کمونیستی در کنار نقدهایش بر سرمایه‌داری، نشان از بی‌طرفی سیاسی وی دارد، درحالی‌که حکومت شوروی برخی از نقدهای او را می‌پذیرد و چگوارا در نوشته‎ای به فکر درخواست از راسل برای راه‌اندازی کمپینی در حمایت از جنبش بولیوی است. راسل بارها در سخنرانی‎هایش نظام سرمایه‎داری و استعمار نشئت‌گرفته از آن را به باد انتقاد می‎گیرد. این‌ها را در کنار نقدهای صریح و بی‌پردۀ وی بر کمونیسم قرار دهید؛ او به خاطر فعالیت‎های ضدجنگ حتی طعم زندان را نیز چشید؛ وی به‌عنوان یک استاد سرشناس در دانشگاه‎های مختلف تلاش کرد با نوشتن کتاب‎های بسیار، نظرات و ایده‎های خود را بیان کند. سنت آزادی‎خواهی نشئت‌گرفته از ساختار آکادمیک در بیان اجتماعی وی نیز کاملاً مشهود است. راسل برای فهم بهتر انقلاب اکتبر و فرهنگ شرق به شوروی و چین سفر کرد؛ او درک مستقیم از محیط و مطالعات میدانی را بر مطالعۀ صرف کتابخانه‎ای‎ ترجیح می‌داد؛ عملکرد وی نیز دقیقاً مانند تفکر فلسفی او مبتنی بر تجربه بود، شاید حقیقتاً تجربه‎گرایی را بتوان در او جست‌وجو کرد. راسل پیش از مازلو[۶] و ابتکارش در مورد هرم نیازمندی‎ها، این نیازها را با همان ترتیب بیان کرده است؛ این موضوع در همین کتاب نیز مشهود است. تأکید راسل به اخلاق‎گرایی از نکات برجستۀ کتاب است؛ راسل به شدت به دنبال ساخت و توجیه یک اخلاق علمی بر پایۀ روان‌شناسی است. اینکه اگر امروز زندگی می‌کرد آیا باز هم به نظراتش مبنی بر اخلاق علمی پایبند بود یا خیر، مقولۀ دیگری است. راسل علی‌رغم اینکه خود را مسیحی نمی‎دانست به لحاظ رعایت اصول اخلاقی شهره بود، به حدی که حتی کاپلستون در چند قسمت از مناظره به رعایت اخلاق توسط راسل اذعان می‌کند.
راسل همچنان در نوشته‎هایش معتقد بود رسوبات قرون‌وسطی در ذهن سیاست‎مداران اروپایی باقی مانده است. وی دین را به‌عنوان ابزاری در دست اهالی قدرت در دوران قرون‌وسطی می‎دید که به‌وسیلۀ آن منویات توسعه‎طلبانه و جنگ‌سالارانۀ خود را توجیه می‌کنند؛ او بارها با ارجاع به قرون‌وسطی و پاپ، آن‌ها را نقد می‌کند: اینکه مردمی در فقر هستند و پاپ در ثروت؛ اینکه دستور لشکرکشی برای جنگ‌های صلیبی و کشتن میلیون‎ها انسان توسط کسی صادر می‌شود که مدعی صدارت دین عشق است. او در قسمتی از همین کتاب رفتار خلفای اسلامی با مسیحیان و یهودیان را بسیار بهتر از رفتار پاپ با مسلمانان می‎داند. وی تلاش کلیسا برای سیطره بر تفکر مردم اروپا و ترویج جهل را به شدت محکوم می‌کند. تقابل کلیسا با علم نیز از دیگر قسمت‎های مورد انتقاد اوست.[۷]
راسل در زمانه‎ای زندگی می‎کرد که همچنان برخی رسوبات اندیشه‌های قرون‌وسطی در ذهن سیاست‎مداران باقی مانده بود، کلیسا هم تلاشی برای حل خونریزی‎ها نمی‎کرد، هر کلیسایی به سمت یک قدرت اروپایی خیز برداشته بود. در این شرایط راسل که گویا از رفتار پسا‎‎رنسانسی راضی نیست و معتقد است همچنان نفوذ خطرناک کلیسا باعث این خونریزی‎هاست، دست به نقد بی‌پردۀ کلیسا زد؛ وی مسیحیت معرفی‌شده توسط کلیسا را به نقد می‌کشد؛ وی اخلاقی را که توسط کلیسا تبلیغ شده را نگران‌کننده می‌داند و این کار را با آموزش مدرن در تقابل می‌بیند؛ تمام این تلاش‌ها برای کوتاه کردن دست مسیحیت از قدرت‌های سیاسی است، قدرتی که باعث بسیاری از جنایات در تاریخ بشری است. در طول تاریخ بارها توسط فلاسفۀ مسلمان نسبت به آرای مسیحی نقدهای بسیاری شده است؛ انتقادات به تثلیث و تناقضات بنیادی مسیحیت در گزاره‌های الهیاتی باعث شده بود تا بسیاری از بزرگان اسلام و حتی اندیشمندان غربی نیز به این موضوع بپردازند. سیطرۀ کلیسا بر اروپا و تحریف و مصادره به مطلوب مسیحیت به نفع قدرت کلیسایی از دیگر دلایلی بود که موج انتقادات به مسیحیت را افزایش داد. مصائبی که مسیحیت برای اروپا به بار آورد، متأسفانه باعث دین‌گریزی مردم و گرایش به نظریات الحادی گردید؛ بی‌شک تاریخ مسیحیت در این وضع مسئول است. شاید به همین دلیل باشد که در موارد بسیاری در این کتاب، به نظراتی الحادی از راسل برمی‎خوریم که شاید برای یک فرد با درک دینی متفاوت، بدیهی باشد.
شناخت برتراند راسل بدون در نظر گرفتن فعالیت‎های سیاسی و اجتماعی وی، نتیجۀ درستی به ما نمی‎دهد؛ وجهۀ فلسفی وی حقیقتاً ارزشمند است. فراموش نکنیم جنبش‎های سیاسی قرن بیستم به‌عنوان پرمخاطره‌ترین قرن تاریخ بشر، تأثیرات بسیاری بر نحوۀ نگرش انسان به تاریخ و فضای اجتماعی گذاشته است. ایجاد ناامیدی و فقر ناشی از جنگ‎های متوالی بروز ناهنجاری‌های اخلاقی بسیاری را سبب شد، مشکلاتی که کلیسا یا تلاشی برای حل آن نکرد و یا نتوانست. در این هنگام راسل با توجه به چهره‎ای که کلیسا از قبل برای خود ساخته بود، شروع به انتقاد از آن کرد. در قسمت‎هایی از کتاب، راسل با زبان کنایه سخن می‎گوید؛ او از این ادبیات به‌عنوان ابزاری هجومی علیه منتقدانش استفاده کرده است. راسل بسیاری از مشکلات و جنگ‌های قرن بیستم را ناشی از برداشت‌های خاص از مسیحیت می‌دانست و به همین دلیل آن را هدف انتقادات خویش قرار داد. فراموش نکنیم بسیاری از عقلای مشرق‌زمین و منتقدین اسلامی نیز دلایل اصلی انحطاط بشر در قرن بیستم و خونریزی‌های متوالی را نتیجۀ همین برداشت خاص از مسیحیت می‌دانستند. حال به منظور تحلیل بیشتر پیشنهاد می‌شود نظرات یک فیلسوف که در همین جامعۀ مسیحی زندگی می‌کند را مطالعه کنیم؛ البته نباید فراموش کرد که بسیاری از این انتقادات قبلاً توسط اندیشمندان اسلامی مطرح شده بود.
نام این کتاب از عنوان مقاله‌ای با نام «چرا من مسیحی نیستم»، گرفته شده که در سال ۱۹۲۷ منتشر گردید؛ اما کل کتاب مجموعه‌ای از چند مقاله و سخنرانی و مناظره است که در سال ۱۹۵۷ توسط پروفسور پل ادواردز جمع‌آوری شد. این کتاب زیر نظر خود برتراند راسل گردآوری و به تأیید او نیز رسیده است. در قسمتی از کتاب به مناظرۀ راسل و فردریک کاپلستون پرداخته شده است؛ این مناظره قبلاً توسط نجف دریابندری به شیوایی ترجمه شده بود، بااین‌حال، حسب رعایت ساختار کتاب، بنده موظف به ترجمۀ آن بودم. در قسمت‎هایی از کتاب به منظور درک بهتر مخاطب فارسی‌زبان تغییراتی در ساختار جمله انجام شده که دقت شده تا رعایت امانت دقیقاً صورت گیرد. امید بر آن است تا این کتاب به‌مانند کتاب‎های پیشین بتواند نقش مؤثری در شناخت برتراند راسل ایفا کند. من سعی در تأیید یا تکذیب نظرات وی ندارم، تنها تلاش کردم بدون ذره‌ای کم‌وکاست عیناً سخنان وی را منتقل کنم. این کتاب می‌تواند برای درک تاریخی بهتر مسیحیت و عوارض اعتقادی آن بر اخلاق پساقرون‌وسطایی مؤثر باشد.
ارجاعات:
[۱] - از فیلسوفان عصر روشنگری است؛ وی ۱۶۹۴ به دنیا آمد و در سال ۱۷۷۸ چشم از جهان فرو بست، شهرت وی به علت مخالفت با کلیسا است.
[۲]- فیلسوف تجربه‌گرای اسکاتلندی است که در سال ۱۷۱۱ متولد و در سال ۱۷۷۶ چشم از جهان فرو بست. بسیاری او را بزرگترین فیلسوف تاریخ بریتانیا و نحلۀ تجربه‌گرایی می‌دانند.
[۳]-Life
[۴] - دیدگاهی است که معتقد است همه‌چیز در جهان از ماده یا انرژی است و حتی آگاهی نیز نتیجه بر هم کنش مادی است.
[۵]-اشاره به تئوری تکامل داروین دارد؛ در این تئوری داروین معتقد است موجودات زنده به‌وسیلۀ انتخاب طبیعی تکامل می‌یابند.
[۶] - روان‌شناس انسان‌گرای آمریکایی است که نظریۀ سلسله‌مراتب نیازمندی‌های انسانی را بیان کرده است.
[۷] - برخلاف سنت اسلامی که ما در شرق سراغ داریم و با آغوش باز پذیرای علوم نوین است.
نظر شما