رشد محافظه کاری افراطی و گرایش به فاشیسم در انگلستان(۱)

محمدعلی رجایی بروجنی

در انگلستان با وجود سنت قوی لیبرالیسم سیاسی، فلسفی و اقتصادی، امکان رشد نهاد‌ها و ارزشهای فاشیستی در دوره اوجگیری فاشیسم در بعضی کشورهای اروپایی نبود. لیبرالیسم سیاسی و فلسفی دستاورد دو انقلاب بورژوایی ۱۶۴۲-۱۶۴۹ و انقلاب شکوهمند سال ۱۶۸۸ انگلستان و پیروزی مردم در نبردهای گوناگون میان پادشاه و اشراف بریتانیا و کلیسای کاتولیک و انگلیکن متحد استراتژیک آنها از یک طرف و مردم و پارلمان بریتانیا به رهبری بورژوازی لیبرال از طرف دیگر بود. این پیروزی و برتری برای همیشه توازن قوا را به نفع سیستم پارلمانی و روش انتخابات مستقیم و برتری مجلس عوام برسیاست و ساختار حکومت و دولت بریتانیا تغییر داد. در پی این انقلاب‌ها حق و برتری پارلمان به نمایندگی مردم برای همیشه تامین شد، سلطنت تشریفاتی ماند و کلیسا از حکومت جدا و محدود به امور دینی و تعلیمات روحانی مردم شد. لیبرالیسم کلاسیک نماینده نیروهای بورژوازی و شهرنشینان مترقی و در مخالفت پیگیر با نظریات قرون وسطایی در فلسفه و سیاست بود. در این نبرد اشراف زمیندار به رهبری خانواده سلطنتی و کلیسا مخالفان تغییرات و پیشرفت و عدم اعتماد و تکیه بر مردم و نمایندگان آنها بودند.

...

یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۷
در انگلستان با وجود سنت قوی لیبرالیسم سیاسی، فلسفی و اقتصادی، امکان رشد نهاد‌ها و ارزشهای فاشیستی در دوره اوجگیری فاشیسم در بعضی کشورهای اروپایی نبود. لیبرالیسم سیاسی و فلسفی دستاورد دو انقلاب بورژوایی ۱۶۴۲-۱۶۴۹ و انقلاب شکوهمند سال ۱۶۸۸ انگلستان و پیروزی مردم در نبردهای گوناگون میان پادشاه و اشراف بریتانیا و کلیسای کاتولیک و انگلیکن متحد استراتژیک آنها از یک طرف و مردم و پارلمان بریتانیا به رهبری بورژوازی لیبرال از طرف دیگر بود. این پیروزی و برتری برای همیشه توازن قوا را به نفع سیستم پارلمانی و روش انتخابات مستقیم و برتری مجلس عوام برسیاست و ساختار حکومت و دولت بریتانیا تغییر داد. در پی این انقلاب‌ها حق و برتری پارلمان به نمایندگی مردم برای همیشه تامین شد، سلطنت تشریفاتی ماند و کلیسا از حکومت جدا و محدود به امور دینی و تعلیمات روحانی مردم شد. لیبرالیسم کلاسیک نماینده نیروهای بورژوازی و شهرنشینان مترقی و در مخالفت پیگیر با نظریات قرون وسطایی در فلسفه و سیاست بود. در این نبرد اشراف زمیندار به رهبری خانواده سلطنتی و کلیسا مخالفان تغییرات و پیشرفت و عدم اعتماد و تکیه بر مردم و نمایندگان آنها بودند.
لیبرالیسم کلاسیک تاثیری ژرف و ماندگار در ساختار سیاسی انگلستان و بریتانیای کبیر به وجود آورده بود که پس از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر گردش به راست محافظه کار و رادیکال مانند آنچه در کشورها ایتالیا و اسپانیا و آلمان صورت گرفت، امکان پذیر نبود. یعنی برای اشراف و آریستوکراسی انگلستان هر چند معتقد و پایبند بر لیبرالیسم کلاسیک انگلیسی نبود، قادر نبود برخلاف همتایان خود در اروپا علیه پارلمان بریتانیا که از قرن هفدهم برتمام امور سیاسی مملکت مسلط بود، اعمال قدرت کرده و دست به خشونت بزند. چند قرن بود که با این نهاد انتخابی ازسر محافظه کاری و ترس از انقلاب هایی نظیر انقلاب کرامول از سر سازش درآمده بود و به نوعی توافق سیاسی و اقتصادی با لیبرالیسم کلاسیک وسنتی رسیده بود. به همین دلیل انگلستان علیرغم سیاستهای استعماری و تجاوزگرانه اش در خارج از کشور در داخل از تاثیر جدی انقلابها و جنبش های کارگری قرن نوزدهم و بیستم تاحد زیادی دور بود.
پس از انقلاب کبیر اکتبر در روسیه در آغاز دهه بیست میلادی، ، گروههای محافظه کار و راست افراطی انگلستان درون و بیرون حزب محافظه کار (توری) با تکیه بر نگرانیهای خودشان، زمینداران و سرمایه داران از خطر پیروزی سوسیالیسم و از دست رفتن جایگاه و منافع طبقاتی خویش، هواداران زیادی برای خود به دست آوردند. آنها لیبرالیسم سیاسی را دشمن خطرناکی برای انگلستان می‌دانستند و با نرمش حزب لیبرال در برابر بوئرها در آفریقای جنوبی، ناسیونالیست‌های ایرلندی و جنبش‌های ضد استعماری و استقلال طلبانه مانند هند به شدت مخالف بودند.

درسال ۱۹۲۳ حزب کارگر موفقیت‌های زیادی کسب کرد، ولی محافظه کاران به رهبری بونار لا و استنلی بالدوین به پیروزی رسیدند و حزب لیبرال دیوید لوید جرج که رهبری کشور در جنگ جهانی اول را به عهده داشت، تجزیه شد. پیروزیهای حزب کارگر با واکنش سخت توری‌ها (حزب محافظه کار) روبرو گردید و «حزب فاشیست» با پشتیبانی توری‌های قدیمی به وجود آمد.
توری‌ها این محافظه کاران سنتی به علت ترس از پیروزی حزب کارگر و سوسیالیستها هرچه بیشتر به سوی راست افراطی رفتند تا آنجا که «حزب فاشیست» انگلستان را در سال ۱۹۲۳ تاسیس کردند. پس از پیروزی حزب کارگر در سال ۱۹۲۴ بسیاری از اعضای حزب محافظه کار (توری) -از فرط تعصب ایدئولوژیک و کینه طبقاتی خود- نمی‌توانستند، بین رامزی مکدونالد اولین نخست وزیر دولت حزب کارگر و لنین تفاوت و تمایزی قائل شوند. محافظه کاران، زمینداران صاحبان صنایع کوچک، تعدادی از کشیشان کلیسای انگلستان و افسران بازنشسته ارتش به کمک گروههای فاشیستی پیرامون «حزب فاشیست» شتافتند و عده ای هم به آنها پیوستند.هنگامی که دولت حزب کارگر رامزی مک دونالد حکومت اتحاد جماهیر شوروی را به رسمیت شناخت حزب محافظه کار نامه‌ای جعلی منسوب به زینوویف خطاب به حزب کارگر بریتانیا را در مطبوعات منتشر کرد که نشان می‌داد حزب کارگرانگلستان مستقیما تحت کنترل و هدایت کمونیسم بین‌الملل است و به راهنمایی کمونیست‌ها در تدارک انقلاب سوسیالیستی است. پیروزی حزب کارگر و شانتاژ این نامه موجب افزایش روی آوردن به محافظه کاران و افزایش اعضای حزب فاشیست شد. این نوع شانتازهای سیاسی را هنوز هم محافظه کاران و سیاست مداران متمایل به راست و متحد امپریالیسم آمریکا برای پیش بردن اهداف سیاسی خود انجام میدهند.

در سال ۱۹۲۹ آرنولد لیز «مجتمع سلطنتی فاشیست» را تشکیل داد. این مجمع فاشیستی هوادار خاندان سلطنتی بریتانیا، برای اولین بار در تاریخ نسل کشی فاشیسم، خواستار کشتن همه یهودیان با گاز شد. و سِر اسوالد موسلی که از حزب کارگر جدا شده بود، کوشید تا گروه های چپ تجزیه شده از حزب کارگر را متشکل کند. او پس از ملاقات با موسولینی در سال ۱۹۳۲ «اتحادیه فاشیست های بریتانیا» را تاسیس کرد. با شدت گرفتن رکود اقتصادی نفوذ فاشیست‌ها اوج و جان تازه ای گرفت. ده هزار فاشیست در گردهمایی معروف آلبرت هال لندن در سال ۱۹۳۴ شرکت کردند. مانند آنچه در اوج اقتدار فاشیست ها در آلمان برگزار میشد که فاجعه ای بزرگ وقابل تامل برای لیبرالیسم سیاسی و دموکراسی پارلمانی بریتانیا بود. خشونت فوق‌العاده گروه های ضربت فاشیستی در مقابل سوسیالیست‌ها موجب افت حمایت بی دریغ از آنها شد. بسیاری از نمایندگان محافظه کار پارلمان بریتانیا از گروههای ضربت فاشیستی برای شکستن اعتصابهای کارگری، حفاظت از گردهمایی های خود و برهم زدن اجتماعات سوسیالیست‌ها استفاده می‌کردند.

«اتحادیه فاشیست های بریتانیا» موزلی مواضع یهود ستیزی وناسیونالیسم افراطی وهمکاری با امپریالیسم جنگ طلب و تجاوزگر اتخاذ کردند و از آنها افراطی تر «مجتمع سلطنتی فاشیست» به رهبری آرنولد لیز بود که مانند روزنبرگ، موسولینی را سرزنش می‌کردند که بیش از حد لیبرال شده است.
تاسیس حکومت آل سعود و فروش نفت به آلمان نازی
یکی از اعجوبه های «حزب مردم بریتانیا» با گرایش فاشیستی «هاری سنت جان بریجر» فارغ‌التحصیل مدرسه نظامی وست مینستر و ترینیتی کالج کمبریج، در رشته زبانهای شرقی تحصیل کرده بود به ارتش استعماری بریتانیا در هند پیوست و درسال ۱۹۱۶ از طرف سِرپِرسی کاکس فرمانده نیروهای بریتانیا در خلیج فارس و بین‌النهرین کمیسر ومدیر امورمالی مستعمرات در خاورمیانه شد. او در سال۱۹۱۷ به عنوان مشاور ارشد عبدالعزیز بن عبدالرحمن معرف به ابن سعود منصوب شد، ماموریتی که تا مرگ عبدالعزیز در ۱۹۵۳ ادامه یافت. «هاری سنت جان بریجر» معروف به جان فیلبی در سال ۱۹۳۰ به دین اسلام -گرایش وهابی- گروید و در جده اقامت گزید. او در عربستان با نام شیخ عبدالله فیلبی هم چنین شیخ عبدالله المهتدی نیز نامیده می‌شود. عنوان شیخ و نام عبدالله توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمان (ابن سعود) اولین پادشاه دوره سوم حکومت آل سعود به او داده شد. در اواخر سال ۱۹۲۲، فیلبی برای شرکت درجلسات گسترده مشاوره با طرف های درگیر در مسئله فلسطین به لندن سفر کرد. شرکت کنندگان شامل وینستون چرچیل، شاه جورج، شاهزاده ولز، بارون روچیلد، ویکهام اسب و حییم وایزمن، رئیس جنبش صهیونیستی بودند. جان فیلبی به عنوان مشاور مخصوص ابن سعود در این جلسات شرکت داشت.

در ماه مه سال ۱۹۳۲، استاندارد اویل کالیفرنیا (سوکال) به دنبال تلاش برای به دست آوردن امتیاز نفت در عربستان سعودی، به جان فیلبی متوسل شد. سوکال در نهایت با پرداخت مبلغ هنگفتی به فیلبی به عنوان حق مشاوره، توانست موافقت فیلبی را برای به رسمیت شناختن حضورو رقابت بین شرکتهای خارجی با توجیه منافع بهتربرای پادشاهی عربستان، به‌دست آورد. استاندارد اویل کالیفرنیا (سوکال) در نتیجه زد و بند با فیلبی به عنوان مشاور مخصوص پادشاه عربستان برای یک دوره ۶۰ ساله امتیاز منحصر به فرد برای اکتشاف و استخراج نفت در منطقه احساء در امتداد خلیج فارس را بدست آورد. در سال ۱۹۳۶ شرکت های استاندارد اویل کالیفرنیا (سوکال) و تگزاکو شریک شدند و دارایی های خود را در شرکتی به نام «شرق سوئز» روی هم ریختند. شرکتی که بعد آرامکو (شرکت نفت عربستان و آمریکا) نامیده شد. وزارت امور خارجه ایالات متحده آرامکو را به عنوان ثروتمندترین شرکت در تاریخ کره زمین معرفی کرد.

«هاری سنت جان بریجر» یا جان فیلبی هم چنین ماه ژوئیه سال ۱۹۳۹ وارد مبارزه انتخاباتی درحوزه پارلمانی هیث-کنت شد. او دراین انتخابات دارای موضع راست افراطی و کاندیدای «حزب مردم بریتانیا»(۱۹۳۹-۱۹۵۴) با ایدئولوژی فاشیستی و گرایش پاسیفیستی و ضد اتحاد و شرکت در جنگ علیه آلمان نازی بود. این حزب تازه در همین سال توسط جان بکت رهبر فاشیست های بریتانیا تاسیس شده بود. «حزب مردم بریتانیا» با گرایش فاشیستی سرانجام در سال ۱۹۵۴ ده سال پس از پایان جنگ منحل شد!؟ که این خود جان‌سختی و استمرار اندیشه فاشیسم را در ساختار محافظه کاری سیاسی انگلستان نشان می‌دهد.

یکی از شگردهای حزب محافظه کار و فاشیستهای بریتانیا این بود که جان فیلبی مامور ویژه وزارت مستعمرات و جاسوس کارکشته بریتانیا در شروع جنگ جهانی دوم مذاکرات محرمانه ای را با آلمان و اسپانیا آغاز کرد. براساس این مذاکرات بنا بر بی طرفی عربستان سعودی، فروش نفت به کشور ثالث غیر درگیر در جنگ یعنی اسپانیای فاشیست تحت رهبری ژنرال فرانکو، ممکن شد. این نفت از اسپانیای فاشیستی فرانکو به آلمان نازی هیتلر منتقل می‌شد. اینجاست که هماهنگی بین حکومت آل سعود تامین کننده نفت فاشیسم در جنگ جهانی دوم و فاشیستهای حاکم بر دولت اسرائیل -به رهبری امپریالیسم آمریکا و بریتانیا- بر علیه مردم خاورمیانه معنی و مفهوم پیدا میکند.

بعضی از نویسندگان انگلیسی، جان فیلبی را به خاطرخیانت به سیاست های رسمی بریتانیا ومقاومت در برابر ایجاد یک کشور یهودی، دادن اطلاعات طبقه بندی شده بریتانیا به ابن سعود در زمان جنگ، کمک به حفظ امتیازات شرکت های نفتی آمریکایی در عربستان سعودی، مشارکت های اقتصادی به نفع آلمان نازی با کمک آلن دالس (بعدا مدیر سیا)، همکاری با دستگاه اطلاعات نازی برای خرابکاری تلاش برای ایجاد یک کشور یهودی، خائن میدانند.





نظر شما