۱. آندره آ: «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد!»
گالیله: «نه! بدبخت ملتی است که نیاز به قهرمان دارد!»
این دیالوگ کوتاه از نمایشنامه «زندگی گالیله» (اثر برتولت برشت) احتمالا مشهورترین تعبیری است که درباره نیاز یا عدم نیاز جوامع به نقش آفرینی قهرمانان می شناسیم.
پرداختن به اشخاص و شرح قهرمانی ها یا نقش آنها در امور سیاسی و نظامی، محور تاریخنگاری سنتی بود تا جایی که هرچه یک اثر تاریخی مفصل تر و مطول تر می شد، تنها به عدد شخصیت ها و نقش آفرینان یک دوره و شرح جزییات اعمال و اتفاقاتی که رقم زده بودند اضافه می شد. در کتابها و مباحث نظری علم تاریخ (فلسفه تاریخ) محتوای فراوانی از تاملات و اظهار نظرهای فیلسوف_مورخانی در دسترس است که به نقش شخصیت ها/ قهرمانان/ نخبگان در تحولات تاریخی پرداخته اند؛ در مقابل سالیانی نسبتا طولانی است که در مجامع دانشگاهی و محافل روشنفکری، بررسی و اظهارنظر پیرامون نقش «شخصیت» یا «قهرمان در تاریخ» رونقی ندارد و به عنوان موضوعی پیش پا افتاده، گمراه کننده و بی مایه، طرد و تحقیر می شود.
۲. تاریخ پژوهی ذاتاً و ضرورتاً علمی جزیی نگر و تفریدی است که برای شناخت و تبیین پدیده ها، به دنبال هرچه خرد تر، مشخص تر و محدودتر کردن سوژه است؛ این را می توان از توصیه ها و فشارهای اغلب اساتید به دانشجویان برای مشخص کردن هرچه دقیق تر و محدود کردن بازه زمانی و مکانی موضوع پژوهش شان دریافت؛ در مقابل جامعه شناسی نه تنها دیدگاهی کل نگر و جامع به سوژه مورد مطالعه دارد و در پی کشف و بازنمایی زنجیره ای از علل، شبکه روابط، کنش ها، واکنش ها و پیامدهای ناخواسته (تصادفی) آنهاست؛ بلکه مدعی تعمیم یافته های خود (نظریه) جهت فهم و شناخت بهتر سایر رویدادهای تاریخی است. به عبارتی مهم ترین وجه تمایز در پژوهش های تاریخی با مطالعات جامعه شناسی تاریخی را می توان در شیوه مواجهه آنها با سوژه دانست. اولی در پی تمرکز هرچه بیشتر و جزیی تر بر سوژه است و دیگری سوژه را تنها بخش کوچکی از یک فرایند و قسمتی از یک منظومه پیچیده و در هم تنیده می داند که شناخت و تبیین آن بدون توجه و اندیشیدن پیرامون سایر بخش ها، ناقص و چه بسا گمراه کننده باشد.
۳. در این یادداشت نه در پی بررسی مبانی نظری و فلسفی نقش قهرمانان و نخبگان در تاریخ هستیم و نه در پی اثبات یا رد دیدگاههای مخالفان و موافقان آن. چنانکه که گفته شد فضای غالب مجامع دانشگاهی و روشنفکری در سالهای اخیر در مسیر تحقیر و پیش پا افتاده وانمود کردن این موضوع قرار دارد و بر سیاست زدایی از سوژه های تاریخی اصرار می ورزد. البته این رویکرد که به نظرم می توان آن را از آن سوی بام افتادن در پژوهش های تاریخی دانست مختص و محصول فضاهای فکری و آکادمیک وطنی نیست؛ بلکه همانند سایر نحله ها و گرایش های فکری و فلسفی متاثر از تحولات و اندیشه ورزی های محافل دانشگاهی غربی است. رویکردی که مورخی امریکایى در کنایه به آن دسته از همکاران خود که نقش شخصیت هاى سیاسی برجسته در روند تحولات اجتماعى را منکر شده و یا کوچک می شمارند، آنها را به دست داشتن در کشتار دسته جمعى چهره هاى تاریخى متهم می کند. تلاشی که البته در همان هم توفیق چندانی به دست نیاورده اند؛ زیرا به ازای آن تنها به جایگزین کردن «شخصیت ها» و «رهبران» اقتصادی، فرهنگی و ... در مطالعات و پژوهش های خود پرداخته اند.
۴. به نظر می رسد فروافتادن ستاره اقبال حکمرانی های متکی بر ایدئولوژی (نازیسم، شوونیسم، مارکسیسم_کمونیسم و...) تاثیر خود را بر فلسفه های خطی تاریخ که اعتقاد به پیشرفت در تاریخ را تبلیغ می کنند گذاشته است. فلسفه هایی که مدعی شناخت امور کلی و انتزاعی همچون «مسیر»، «فرجام» و «موتور محرکه تاریخ» بودند.
نتایج هولناک و ناگواری که حاکمیت های سیاسی متاثر از چنان مکاتب و فلسفه هایی به بار آورده اند، باعث شده تا کمتر کسی خواهان بازگشت به رویکردهای کلان نگر و انتزاعی از کلیت تاریخ و یا خوانشی از آن باشد که مثلا جبر جغرافیا، مناسبات تولید، نژاد، ظهور قهرمانان و رهبران بزرگ و ... را موتور محرکه تحولات تاریخی بداند. اما به نظر می رسد هرچند آن بینش ها و خوانش های کلی، جزمی و انتزاعی از تاریخ نمی تواند درست و دقیق باشد اما نبایست و نمی توان به کلی همه آن تاملات و اندیشه ورزی ها را به کلی نادرست، گمراه کننده و بی ارزش دانست و حکم به در آب ریختن آنها داد.
۵. ظهور رهبران کاریزماتیک (فرهمند)در تاریخ و تحولات عظیم و پایداری که در جوامع خود و حتی تاریخ جهان پدید آورده اند نمونه ای از اهمیت و تاثیر شخصیت ها و قهرمانان در تاریخ است. رهبرانی که جوامع عقب مانده، پراکنده، فقیر و در حاشیه خود را چنان به حرکت و جنبش درآوردند که در عرض مدت کوتاهی نیرویی سراسر هیجان و مجاهدت و جمعیتی عظیم با ایمانی تزلزل ناپذیر برای تغییر جریان تاریخ به راه افتاد تا جایی که اثرات آن تا به همین امروز در تاریخ آن کشورها و جهان باقی است. محمد بن عبدالله (ص) در عربستان و چنگیز در مغولستان از مهمترین نمونه های چنین شخصیت هایی در تاریخ قدیم هستند که جوامع حاشیه ای و بی اهمیت خود را به مهمترین نیروی تاثیرگذار تاریخ تبدیل کردند. تاثیر ظهور چنین شخصیت هایی در تاریخ را می توان در حکایتی عامیانه از گفتگوی نادرشاه افشار با ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻯ رزم آور و جنگجو دید ﻛﻪ به رغم ﻣﻮهاﻯ ﺳﭙﯿﺪش، دلاورانه ﻣﻰ جنگید! آنجا که نادر، سرباز سالخورده و پا به سن گذاشته اش را ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ و از او پرسید: «پیرمرد، ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ و افغانها خاک ایران را به توبره کشیده بودند، کجا بوﺩﻯ؟» و ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺎﺳﺦ داده بود : «ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ، نادر ﻧﺒﻮﺩ!»
۶. جدا از ظهور رهبران فرهمند (کاریزماتیک) که نیروی عظیم و مهارناپذیری از جنس ایمان را در میان پیروان خود به غلیان در می آورند، می توان جوامع و کشورهای بسیاری را مثال زد که پس از ظهور رهبران، شخصیت ها و نخبگانی ( به حکم تصادف یا براثر تعلیم و تربیت و شکوفا شدن استعدادها) به جهش های بزرگ و تحولات عمیق و برگشت ناپذیری رسیده اند. تحولاتی چنان مشهود و شگرف که بسیار دور از عقل و انصاف است که بر آن همه استعداد، اراده و تلاش فردی آن رهبران و نخبگان قلم بطلان کشید و کم اهمیت و کوچک وانمودشان کرد. به عنوان مثال به سختی بتوان ظهور پتر در تاریخ روسیه را محصول تحولات طبیعی تاریخ روسیه دانست؛ چه بسا اگر شخص او نمی بود و صلابت و اقتداری که یک تنه برای مدرن کردن روسیه از خود نشان نمی داد، روسیه هرگز از موقعیتی کشوری دست چندم در مناسبات جهانی بالاتر نمی آمد. کما اینکه هیچ ناظر منصفی نمی تواند نقش ولادیمیر پوتین (زمامدار فعلی روسیه) را در پایان دادن به مسیر انحطاط روز افزون روسیه و بازگرداندنش به باشگاه کشورهای تراز اول دنیا را منکر شود هرچند زیاده خواهی غیرقابل احصایش اکنون حکومت او و وضع روسها را در تنگنا قرار داده باشد.
۷. توجه به نقش شخصیت ها در تاریخ، در بینش افراد و جوامع نسبت به علل و عوامل توسعه یافتگی نیز تاثیرات عمیقی خواهد گذاشت. به ویژه آنکه فضای گفتمانی محافل دانشگاهی و روشنفکری کشور طی یکی_دو دهه اخیر تحت تاثیر گفتمان های فرهنگ گرا، بر نفی هرچه بیشتر توانایی ها و استعدادهای فردی در برابر قدرت ساختارها تاکید داشته و به صورت افراطی، فرهنگ جمعی و روانشناسی اجتماعی جوامع را مهمترین عامل موثر در موفقیت یا شکست برنامه های توسعه معرفی کرده است. در حالیکه نمونه های بسیار از ظهور افرادی در سلسله مراتب قدرت که با هوشمندی، فرصت شناسی، استعداد و در مواردی بهره مندی از شانس و اقبال توانسته اند زمینه ساز یا عامل بروز تحولات عمیق و برگشت ناپذیر در جوامعشان شوند و در مقابل رهبرانی که با اشتباهات، فرصت سوزی ها، لج بازی ها و سیاست های غلط باعث صدمات عظیم و گاه جبران ناپذیر به اتباعشان شده اند، نشان از اهمیت هرچه بیشتر لزوم مطالعه و پژوهش پیرامون نقش شخصیت ها و نخبگان سیاسی در تحولات تاریخی دارد. بی جهت نیست که مطالعه زندگانی و سرگذشت رهبران و شخصیت های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... همواره از جذاب ترین و پرمخاطب ترین مطالب تاریخی است؛ هرقدر هم که کسانی در پوشش تاریخنگاری نوین روی خوشی به این سوژه ها و موضوعات نشان ندهند.
در باب رهبری در تاریخ
نقش شخصیت های فرهمند در تاریخ
این یادداشت نه در پی بررسی مبانی نظری و فلسفی نقش قهرمانان و نخبگان در تاریخ است و نه در پی اثبات یا رد دیدگاههای مخالفان و موافقان آن......
دوشنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۴
منبع:
فصلنامه قاف شماره هفدهم
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ