تاریخ شناسان مکتب انال (بخش اول)

تاریخ اقتصادی با عینک مفهومی فرنان برودل

دکتر عیسی عبدی
ه تعبیر لوسین فور عمر تاریخ تقلیل گر و نخبه گرا به سر رسیده است .تاریخ دیگر محوطه ای باستانی محصور نیست بلکه باید حصارهای آنها را شکست ....

دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۶
«به تعبیر لوسین فور عمر تاریخ تقلیل گر و نخبه گرا به سر رسیده است .تاریخ دیگر محوطه ای باستانی محصور نیست بلکه باید حصارهای آنها را شکست »
فرنان برودل در سال ۱۹۰۲ در لومویل در روستایی نزدیک لوران فرانسه متولد شد و در سال ۱۹۰۹ به همراه خانواده اش به پاریس نقل مکان کرد و در انجا توانست تا سال ۱۹۲۳ تحصیل مقطع اولیه دانشگاهی خود را در سن ۲۱ سالگی به اتمام برساند .وی حدود۱۳ سال در خارج فرانسه در کشورهای الجزایر و سپس سائوپائولو تدریس کرد و تجربه اندوخت .سرانجام توانست برای ادامه تحصیل وارد مدرسه مطالعات عالی گردد.آنجا بود که او تز خود را با راهنمایی لوسین فور در باره جهان مدیترانه در عصر فیلیپ دوم نگاشت و در تاریخ ۱۹۴۷ از آن دفاع کرد که بعدا در سال ۱۹۴۹ منتشر گردید.این کتاب دیری نپایید که او را در جامعه علمی و محافل تاریخی پرآوازه کرد.بی تردید نگارش این کتاب در آن عصر در نوع خود انفلابی در تاریخ نگاری و رویکرد تاریخی محسوب می شد.زیرا در آن دوران جریان فکری حاکم بر تاریخ نگاری اثبات گرایی بود و اصطلاحا تاریخ تقلیل گر و نخبه گرا ( تاریخ مردان بزرگ ، تاریخ نظامی ، سیاسی و دیپلماسی) به صورت پارادایم مسلط بر محافل دانشگاهی سایه افکن بود چنانچه در ادامه خواهیم دید روش و نگرش فرنال برودل چرخشی در گفتمان تاریخنگاری با محوریت تاریخ اقتصادی-جغرافیایی به شمار می آمد.وی به محض فراغت از تحصیل در فاصله سالهای ۱۹۴۷-۱۹۴۹ در اوج شکوفایی فکری مکتب آنال ،رهبری مکتب را به عهده گرفت و تا سال ۱۹۶۸ در آنجا نقشی کلیدی ایفا کرد. و در این فاصله نیز مدتی رئیس کالج فرانسه بود. شرایط دانش انسانی و اجتماعی فرانسه آن روز تاثیر بسزایی در شکل دهی به افکار وی داشت ،در واقع، تاریخ به عنوان یک دانش فروکاست شده و برکنار از دستاوردها و نظریه های علوم اجتماعی آن دوران، در پرتو کتابها و مقالات نو در علوم اجتماعی و انسانی ، مورد نقادی بنیان گزاران مکتب انال لوسین فور ، مارک بلوخ قرار گرفته بود.فرنان برودل نیز در این تسلسل نقادانه جای داشت و تاریخ را در شکل تاریخ همه جانبه یا جامع می دید. یعنی در نظر گرفتن همه ابعاد جغرافیایی، اجتماعی،اقتصادی، فرهنگی ،روان شناختی ،سیاسی در فهم پدیده های تاریخی و توجه به ساختارها در طول زمان برای فهم تحولات تاریخی.
فاصله گرفتن مورخ از دایره تنگ تاریخ وقایع – تاریخ وقایع نگاشتی ،گذشته را به وقایع مهم و مجزا تقلیل می داد و از فهم زمان تاریخی و تحلیل رویدادها در پیوند با عوامل گوناگون همزمانی و درزمانی در می ماند- خود تحول مهمی در تاریخ نگاری به شمار می آمد.در چنین فضایی اکادمیک بود که فرنال برودل به ضرورت درون ساختار خانه علوم انسانی و با کمک بنیاد راکفلر پاریس به تاسیس مدرسه مطالعات عالی علوم اجتماعی(EHESS) در سال ۱۹۶۲ همت گمارد.در همین زمان بود که او تقریبا بیش از دو دهه بعد از مهمترین اثرش«مدیترانه و جهان مدیترانه ای در دوره فیلیپ دوم» به انتشار کتاب بعدی خود در سال ۱۹۶۷ با عنوان «تمدن مادی،اقتصاد و سرمایه داری قرون پانزدهم تا هیجدهم» نایل گردید.برودل در سال ۱۹۸۴ درست کمی پیش از مرگش در سال ۱۹۸۵ به عضویت آکادمی فرانسه درآمد.در نهایت آخرین اثرش با عنوان«هویت فرانسوی» پس از مرگش در سال ۱۹۸۵ منتشر شد.برودل را با توجه به جایگاه محوری در مکتب انال،می توان در روش و نگرش خاص خود،یا اندکی اغماض، پدر تاریخ نو در فرانسه قلمداد کرد که البته شکل گیری معرفت تاریخی او بدون در نظر گرفتن سایر بانیان و متفکران آن دوره بخصوص تاثیر لوسین فور ناممکن بود. فرنان برودل را می توان از تاثیرگزارترین متفکران آنال دانست که با تالیف آثار نوآورانه در واقع توانست ایده زمان طولانی در ساختارهای جغرافیایی را از نظر تداوم ،پویایی اقتصادی و در نهایت شکل گیری اقتصاد سرمایه داری منتهی به انقلاب صنعتی را مورد بررسی قرار دهد.شیوه کار وی همسو با دیدگاه های بانیان مکتب آنال بود.
به تعبیر لوسین فور عمر تاریخ تقلیل گر و نخبه گرا به سر رسیده است .تاریخ دیگر محوطه ای باستانی محصور نیست بلکه باید حصارهای آنها را شکست .فور در رساله «مبارزه برای تاریخ» ۱۹۵۲ می نویسد که تاریخ باید از قلعه باستانی فرتوت و غبار گرفته و تاریکش که همچون گورستانی خاموش از روح و نشاط افتاده رهایی یابد.باید سایه های وهم آلود را از این قلعه محصور کنار زد و دریچه های نو به درون ان گشود باید غبارها را پس زد و روح تازه ای در کالبد تاریخ دمید.در واقع فرنان برودل با چنین نگرشی به تاریخ نگاری همت گمارد و یک منطقه جغرافیایی را به جایی رویداد (سلطنت فیلیپ دوم) برگزید و چرخشی از تاریخ نخبه گرایانه به ساختارگرای پویا مبتنی بر جغرافیا و با الهام از آثار پل ویدال انجام داد و توامان به جنبه های زندگی مدیترانه پرداخت.کتاب تاریخی وی درباره مدیترانه به ده زبان زنده دنیا ترجمه گردیده است و از دانشگاه های برتر جهان مانند ها

روارد، ییل،آکسفورد و کمبریج دکترای افتخاری گرفت.میراث تاریخنگاری برودل تاثیر ژرفی بر تحول تاریخ نگاری گذاشت.
«دینامیسم سرمایه گذاری »عنوان کتاب دیگر برودل است که دربرگیرنده سه کنفرانس وی در دانشگاه جان هاپکینزدر سال ۱۹۷۶ می باشد .هدف وی از این کنفرانس ها معرفی اثر کلیدی و در حال انتشارش یعنی« تمدن مادی،اقتصاد و سرمایه داری »(انتشار یافته در ۱۹۷۹) و شناساندن رویکرد و روش خود در تاریخ نگاری بود.همان طور که اشاره شد مفهوم کلیدی در تاریخ نگاری برودل ایده زمان بلند ،ساختار و تاکید بر جغرافیا و تکنیک بود تا تصویری از چگونگی تحول اقتصادی و حیات مادی از ساده به پیچیده در اروپا در فاصله قرون پانزدهم تا هیجدهم را به تصویر بکشد.وی با نگاهی بلندمدت به بی نظمی ها و نابرابری ها در شکل گیری سرمایه داری توجه دارد و از رهگذر آن همزیستی دو جهان یکی جهان سنتی حیات مادی(در کشاکش با اقتصاد بازار) و دیگری جهان سرمایه داری در حال تکوین را در گستره زمان جغرافیایی مورد تحلیل قرار می دهد.او در ساختار روزمره زندگی نفوذ می کند تا بتدریج تاثیر اقتصاد بازار و پیدایش سرمایه داری را به عنوان نیروی مهم تحول اقتصادی دریابد.
اقتصاد در نگاه بلندمدت(زمان طولانی)
برودل اقتصاد را به سه حوزه کارکردی و در حال تحول مداوم تقسیم می کند: حیات مادی، اقتصاد بازار ، سرمایه داری .آنچه در این رویکرد تاریخی مهم است پویایی اقتصادی توام با رشد جمعیت و اهمیت تعاملات جوامع از نظر تولید و توزیع اقتصادی است. حیات مادی از نظر برودل ،ساده ترین شکل اولیه اقتصاد معیشتی است که دربرگیرنده ،امورعادی،ابزار و اشیای روزمره،تغذیه،پوشاک،جمعیت،صنایع دستی و....است.وی قبل از هر چیز می کوشد تناسب و رابطه نسبی میان مراحل رشد جمعیت و رشد اقتصادی را دریابد و در گستره زمان طولانی شکل گیری سرمایه داری را در شکل کلاسیک به فهم درآورد.رشد جمعیت و حیات اقتصادی در فاصله قرون پانزدهم تا هیجدهم به علت بیماری های اپیدمی ،جنگها، گرسنگی و قحطی، برای دوره ای مشخص دچار سکون شد اما از نیمه دوم قرن هیجدهم آهنگ رشد پایدارتری دیده می شود.از نظر برودل آنچه که بتدریج حیات مادی را متحول می کند اقتصاد بازار است .در حیات اقتصادی که با رشد اقتصاد بازار همسوست دیگر مساله تولید و مصرف خودجوش برای امرار معاش در بین نیست کالاهای تولیدی بتدریج ارزش مبادله پیدا کرده و درگیر واسطه ها در بازارهای مبادله می شوند .از اینجاست که در گذر زمان شکاف میان حیات مادی و حیات اقتصادی به خاطر تاثیر اقتصاد بازار نمایان می شود.برودل اقتصاد بازار را چنین تعریف می کند:«شبکه اقتصادی در حدفاصل حیات مادی و فرآیندهای سرمایه داری که تولید و مصرف را به هم مرتبط می کند .».وی بر محدودیت های اقتصاد بازار که بخشی محدودی از سازوکار اقتصاد است تاکید می کند.
این شکل از اقتصاد در فاصله قرون پانزدهم تا هیجدهم میلادی نه تنها در اروپا بلکه در آسیا(ژاپن و چین) کشورهای اسلامی و آمریکا با محوریت فلزهای گرانقیمت «کالاهای استثنایی و کمیاب»رو به رشد گذاشت.مبادلات ویژه اقتصاد بازار معمولا در گستره محلی و بازار صنعتگران کوچک جریان می یافت که روزانه بوده و به طور مستقیم میان تولید کننده و مصرف کننده با روابط شفاف انجام می شده است.از نظر برودل،اقتصاد بازار نمی تواند همه فعالیت های اقتصادی را در دوره مورد مطالعه توصیف و تبیین کند لذا وی از واژه سرمایه داری برای دوره ای که هنوز سرمایه داری در شکل کنونی وجود نداشته، استفاده می کند.در مبادلات سرمایه داری برخلاف مبادلات اقتصاد بازار اطلاعات ناهمگون و واسطه گری متنوع جریان داشت.مصرف کنندگان از این رو نمی توانستند به همه اطلاعات تولید کننده دست یابند در عوض به تاجران و دلالان – گروه اجتماعی که قادربودند به تبع شرایط، قیمتها را افزایش دهند- اعتماد می کردند.این مبادلات در قلمرو بورس و نمایشگاه ها انجام می شد .اتفاقا از درون همین مبادلات بود که از نگاه برودل فرآیندهای سرمایه داری سربرآورد و شبکه تجارت از راه دور را ممکن ساخت.همان طور که می دانیم در آن دوران شبکه اطلاع رسانی و ارتباطی پیشرفته ای در شکل کنونی وجود نداشت و ابزار ارتباط آن قدر کارآمد و سریع نبود لذا بسته به این شرایط تاجران بزرگی سربرآوردند که سرمایه و دانش کافی برای سرمایه گذاری و ریسک را دارا بودند .اینان بتدریج در شبکه مبادلات اقتصادی سودهای کلانی به دست آوردند.بتدریج یک نظام پیشرفته اعتباری مانند حقوق مالکیت،بهره و وام ....حول این مبادلات شکل گرفت.تاجران و دلالان در این نظام، قدرت اقتصادی زیادی پیدا کردند چون تنها آنها بودند که سرمایه های لازم در اختیار داشتند و می توانستند در عرصه های گوناگون سرمایه گذاری کنند.با این همه،این مبادلات از درون اقتصاد بازار رشد پیدا کرد یعنی مستقل از آن عمل نمی کردند بلکه تحت تاثیر آ]
ن شکوفا می شدند.اقتصاد بازار نیز به علت رشد و تنوع حیات مادی،پویایی بیشتر پیدا می کرد. دولت و سایر نهادها مانند نهاد دین و فرهنگ همه بر رشد یا افول سرمایه داری تاثیر می گذاشتند. برودل با نظریه ماکس وبر که سرمایه داری را برآمده از پروتستانتیسم می دانست مخالفت می ورزید و در مقابل، معتقد بود که رشد اقتصادی کشورهای شمال اروپا مدیون مذهب نبود بلکه به دلیل رشد اقتصادی در کرانه اقیانوس اطلس بود که موجب تغییر قطب اقتصادی و زمینه ساز سرمایه داری گردید.برودل مساله شکل گیری سرمایه داری را در سلسله مراتب(پایگان) اجتماعی می داند.آنجاست که نطفه سرمایه داری بسته می شود.سرمایه داری به بارتولید سلسله مراتب ،توالی و ثبات در نظم اجتماعی نیاز دارد تا شکوفا شود.شرایط اجتماعی باید به گونه ای باشد که فرضا ثروت از پدر به پسر برسد و همین طور بعد از چند نسل خاندان های تاجر با سرمایه های کلان به وجود آید .البته لازم است دولت نسبت به انتقال ثروت و دارایی بی تفاوت باشد تا خانواده سرمایه اندوز بتواند به بالای پایگان اجتماعی حرکت کند.از نظر وی ،ثبات نظم اجتماعی و بی تفاوتی نسبی دولت بود که اروپا را از سایر نقاط جهان متمایز کرد و این قاره را به مهد سرمایه داری بدل کرد.
برودل می کوشد خاستگاه های تحول جامعه جهانی را کشف کند یعنی دریابد که چرا و چگونه کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته به وضعیت کنونی رسیده اند.وی برای فهم سازوکار اقتصاد جهان به ایضاح مفهومی متوسل می شود و واژه economie-monde (اقتصاد-جهان) را پیشنهاد می کند که به معنی یک جهان خاص اقتصادی در گوشه یا گستره ای از جهان جغرافیایی است.از نظر وی، اقتصاد- جهان یعنی «جهان اقتصادی در قالب یک کلیت».یعنی به قسمتی از جهان واقعی اطلاق می شود که برای خود یک کلیت یا محدوده اقتصادی را شکل داده باشد.لذا هر اقتصاد-جهان منطقه ای جغرافیای مشخصی را با محدوده های معین در بر می گیرد اما مرزهای آن در گذر زمان تغییر می کند و می تواند یک یا توامان دو مرکز (پایتخت اقتصادی ) داشته باشد.
هر اقتصاد-جهان از نظر قلمرو به چند حوزه مرتبط به هم تقسیم می شود. بخش مرکزی یا قلب جهان اقتصادی نبض یا ضربان تحرک و تولید اقتصادی محسوب می شود که پیرامون آن را بخش میانی در بر گرفته است.بخش میانی نیز به نوبه خود به بخش های حاشیه ای می پیوندد.این ترسیم در واقع تداعی کننده نظام های جهانی والرشتاین است به همین خاطر برخی متفکران تاریخ اقتصادی، برودل را طلایه دار نظریه نظام های جهانی می دانند.روابط وابستگی و تابعیت میان حاشیه و مرکز برقرار می شود.حوزه مرکزی یا قلب اقتصاد-جهان بر دو حوزه میانی و پیرامونی شعاع می افکند.به تعبیر برودل، جهان و بخصوص اروپا ،اقتصاد-جهان های مستقل و متفاوتی را تجربه کرده اند. به عبارت کلی تر،تاریخ جهانی ، این جهان های اقتصادی را موزائیک گونه تجربه کرده است .برودل به تغییر کانونهای اقتصادی باوردارد برای نمونه وی می نویسد که در دوره مورد مطالعه اش اروپا پنج بار تغییر مرکز داده یعنی پایتخت جهان های اقتصادی متغیر بوده است.این تغییر از نظر وی ناشی از بحران های خزنده و عمیق اقتصادی بوده که موجب چرخش و تحول حوزه های اقتصادی به لحاظ جغرافیایی می شده است.هر پایتخت اقتصادی نوپا که بتدریج رونق می گرفت،در واقع، پایتخت پیشین را از دور خارج می کرد لذا دامنه پویایی اقتصادی و حیات اجتماعی نیز تحت الشعاع این تغییر کانونی،قرار می گرفت و الگو و سبک زندگی را هم دگرگون می کرد.با این رویکرد، برودل کوشیده است که تاریخ جهانی را از منظر بحران های بزرگ اقتصادی در زمان طولانی و با تکیه بر جغرافیا مورد بازخوانی قرار دهد و تحولات اقتصادی-اجتماعی را با در نظر گرفتن جابجایی قطب های اقتصادی تحلیل کند. اقتصاد-جهان موقعی شکل می گرفت که توازن و پایداری اقتصادی میان بخش های جغرافیایی تشکیل دهنده به هم می خورد .این ناپایداری و بحران به شکل گیری قطب های اقتصادی یا جابجایی آنها کمک می کرد و در گذر زمان به پیدایش جهان های اقتصادی با صورت بندی مرکز،میانه و حاشیه منجر می شد.بر همین اساس، جهان اقتصادی اروپا در قرن هفدهم با مرکزیت آمستردام، به دنبال نابرابری ها و ناپایداری های اقتصادی پدید آمد.در واقع مرکز یا کانون اقتصاد-جهان که هسته رونق اقتصادی و مرکزیت انباشت سرمایه و گسترش شیوه های تولید سرمایه داری بود با دو بخش میانه و حاشیه به طور طبیعی متفاوت بود.آمستردام به عنوان پایتخت اقتصادی آن دوره دارای سیستم اقتصادی و سیاسی پیشرفته بود و هر چه از مرکز به میانه و حاشیه می رفتیم ساختارهای زندگی و مبادلات اقتصادی سنتی تر به نظر می رسید و جوامع حاشیه ای به طور مسلم آزادی کمتر و نابرابری بیشتری را تجربه می کردند و حتی در برخی مناطق هنوز شیوه های تولید برده داری در شکل نامطلوب دیده می شد.برودل معتقد بود که مرکز از من

طقه میانی و این منطقه هم به نوبه خود از حاشیه تغذیه می کرد و میان آنها ارتباط و وابستگی پدید می آمد.وی در ادامه تحلیل اقتصادی اروپا به نقطه عطف مهمی اشاره می کند که برای او اهمیت زیادی دارد.او می افزاید چرخش قلب اقتصادی از یک شهر( آمستردام)به یک کشوردر سطح ملی( انگلستان) و شکل گیری ساختارها با یک مرکزیت ملی-سیاسی در راس « اقتصاد-جهان» جدید، زمینه تازه ای برای تحولات جهانی پی افکند.این کانون جدید اقتصادی بر یک بازار ملی توسعه یافته، پایه ریزی شد یعنی رهبری اقتصادی انگلستان به پشتوانه مرکزیت سیاسی این کشور، آغازگاه یک دوره مهم تاریخی را رقم زد.به این ترتیب، انگلستان به لحاظ اقتصادی-سیاسی به جایگاهی رسید که هیچ کشوری تا آن زمان به آن سطح نرسیده بود.سلطه اقتصادی انگلستان از دیدگاه برودل، با شکل گیری تدریجی انقلاب صنعتی افزایش یافت زیرا این انقلاب خود برآمده از اقتصاد رو به رشد و تدریجی انگلستان بود که با ایجاد بازار ملی و یک اقتصاد بازار قوی، زمینه را برای شکوفایی و پویایی صنعتگران و از جمله پیدایش انقلاب صنعت بافندگی فراهم آورد.با این روند، در گذر زمان انقلاب صنعتی در اشکال مختلف دیگر به وقوع پیوست،.تحولی بزرگ که به طور طبیعی، گسترش استعمار در کشورهای آسیایی ، آفریقایی و بهره کشی از کارگران را در پی داشت.
منابع
-Camille Portejoie, fiche de lecture :”la dynamique du capitalisme”,Fernand Braudel,HEC,Paris, ۲۰۱۱.
-Ulysses Santamaria and Anne M.Baily, A note on Braudel’s structure as duration,History and Theory,Wesleyan university,vol.۲۳,no.۱(۱۹۸۴) pp۷۸-۸۴
-Dannequin,F.Braudel et Schumpeter, “deux maniere de voir le capitalisme?”Document et Travail,n.۸۵, universite du Littoral cote d,Opal ۲۰۰۴.
-
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما