راه دشوار آموزش دختران

آموزش جدید دختران در اصفهان در آغاز راه

نویسنده: خواجه، شهناز

چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶
مقدمه
تا پیش از انقلاب مشروطه (۱۳۲۴ق/ ۱۹۰۶م)، کودکان ایرانی به‌طور سنتی در مکتب‌خانه‌ها و شمار اندکی از آنان نیز در خانه‌های خود آموزش می‌دیدند. البته، مدارس علمیه‌ای هم وجود داشت که برخی از پسران، در سنین بالاتر، به آنجا می‌رفتند. آموزش جدید نیز که پیش از آن با مدارس خارجیان آغاز شده بود، به‌همت برخی از پیشروان تعلیم و تربیت پا گرفت و ادامه یافت. در اینجا بود که آموزش دختران به بحثی چالش‌برانگیز تبدیل شد و موافقان و مخالفان خود را یافت. در ادامه، نخست به آموزش سنتی و جایگاه دختران در آن میان و سپس، به مدارس جدید دخترانه‌ای خواهیم پرداخت که پس از انقلاب مشروطه در اصفهان شکل گرفت.
آموزش سنتی دختران
در مکتب‌خانه‌ها، کودکان قرائت قرآن و خواندن و گاه نوشتن را می‌آموختند و بعضی از آیات و اشعار را ازبر می‌کردند. برخی مواقع نیز اصول اولیۀ حساب و مقدمات صرف و نحو عربی را فرامی‌گرفتند. به‌هرحال، کمتر کسی بود که در مکتب‌خانه، خواندن و نوشتن هر دو را بیاموزد و معمولاً هم تقویت قوۀ ادراک و تحلیل کودکان نادیده گرفته می‌شد. به‌طورکلی، مکتب‌دارها نوع و حجم مواد آموزشی را به میل و سلیقۀ خود تعیین می‌کردند و چون اغلب سواد چندانی نداشتند، مطالب اندکی را آموزش می‌دادند (صدیق، ۱۳۳۶:‌ ۳۶۲و۳۶۳).
شاگردی که رضایت مکتب‌دار را جلب نمی‌کرد، به‌شدت تنبیه می‌شد. معمول‌ترین و ترسناک‌ترین تنبیه نیز چوب و فلک بود. دیگر اوضاع مکتب‌خانه‌ها هم معمولاَ مناسب نبود. سن‌وسال متفاوت کودکان هم‌کلاس بر بازدهی کار مکتب‌دار تأثیری منفی می‌گذاشت (دالمانی، ۱۳۳۵: ۱۵۳). دورۀ تحصیل نیز معیّن نبود و هرکس به‌تناسب توانایی مالی خود و استعداد فرزندش، او را مدتی به مکتب‌خانه می‌فرستاد؛ ولی معمولاً این مدت از حدود پانزده‌سالگی، فراتر نمی‌رفت (صدیق، ۱۳۳۶:‌ ۳۶۲). همچنین، اوضاع بهداشتی مکتب‌خانه‌ها مناسب نبود. سروصدای محیط اطراف نیز که احتمالاً بازار بود، بر یادگیری شاگردان تأثیر می‌نهاد (جمالزاده، ۱۳۷۸: ۵۱و۵۲). همۀ این عوامل سبب می‌شد که مکتب‌خانه‌ها کارایی چندانی نداشته باشند. گفتنی است که معمولاً منظور از شاگردان مکتب‌خانه، پسران بودند. آموزش دختران، به‌ویژه در اوایل دورۀ قاجار، کاری بیهوده به‌ شمار می‌رفت. درهرصورت، تا پیش از انقلاب مشروطه، دختران معمولاً نزد زنان مکتب‌دار که اغلب همسران مکتب‌دارها بودند، به‌طور جداگانه درس می‌خواندند (بروگش، ۱۳۶۸: ۱۸۰). در مدارس علمیه نیز که مخصوص مردان و در واقع مدارس متوسطۀ آن روز بودند، تنها علوم دینی تدریس می‌گردید و به نیازهای گوناگون جامعه توجهی نمی‌شد.
آموزش جدید دختران
در همان حال، به‌دنبال افزایش رفت‌وآمدها به اروپا و مقایسۀ پیشرفت روزافزون آن دیار با ضعف و عقب‌ماندگی ایران در زمینه‌های گوناگون، لزوم جهش در امور آموزشی و چگونگی تعلیم افراد آشکارا احساس می‌شد. امیرکبیر نخستین گام را در این راه برداشت و دارالفنون را بنیان نهاد. البته پیش از آن، برخی از اعیان و اشراف با به‌کارگرفتن معلمان خارجی، دانش و شیوۀ آموزش جدید را به خانه‌های خود برده و دختران و پسرانشان را با علومی مانند جغرافیا و زبان‌های خارجی، به‌ویژه فرانسه و انگلیسی، آشنا ساخته بودند (صدیق، ۱۳۳۶: ۳۰۲و۳۶۵). افزون بر این، چندین مدرسۀ خارجی نیز در کشور برپا شده بود. در واقع، این مدارس آغازگر فعالیت‌های جدید آموزشی به شمار می‌روند؛ ازاین‌رو، نخست به آن‌ها و در ادامه، به دبستان‌های ملی و دولتی اصفهان خواهیم پرداخت.
مدارس مبلغان مذهبی
در دورۀ محمدشاه قاجار (۱۲۲۲تا۱۲۶۴ق/ ۱۸۰۸تا۱۸۴۸م)، مبلغان مذهبی اروپایی و آمریکایی که در ایران فعالیت می‌کردند، به‌طور رسمی اجازه یافتند مدارسی به شیوۀ غربی در کشور دایر کنند. از آن پس، آنان مدارسی در شهرهایی همچون اصفهان تأسیس کردند که جمعیت ارمنی آن‌ها بسیار بود. در این مدارس معمولاً دختران و پسران ارمنی، در کلاس‌های جداگانه، درس می‌خواندند. مدارس مبلغان مذهبی، به‌ویژه در آغاز، با مخالفت‌های شدید کلیسای ارامنه روبه‌رو شد؛ زیرا روحانیون ارمنی از نفوذ مبلغان پروتستان و کاتولیک در میان هم‌کیشان خود ناخشنود بودند. از دورۀ ناصرالدین‌شاه (۱۲۴۷تا۱۳۱۳ق/ ۱۸۳۱تا۱۸۹۶م)، مدارس مبلغان مذهبی با شتاب رو به افزایش گذاشت. در ادامه، به برخی از آن‌ها اشاره خواهیم کرد:
در سال ۱۲۸۲ق/ ۱۸۶۵م، جمعیت خواهران سن‌ ونسان دوپل فرانسوی مدرسۀ دخترانه‌ای در اصفهان بنیان نهادند. در این مدرسه احتمالاً علاوه بر خواندن، نوشتن، زبان فرانسه، تاریخ و جغرافیا، فنون خیاطی، اتوکشی و خانه‌داری جدید را به شاگردان آموزش می‌دادند (محبوبی اردکانی، ۱۳۷۸، ج۱: ۳۶۷و۳۶۸).
در سال ۱۲۹۱ق/ ۱۸۷۳م، دکتر بروس، رئیس هیئت مبلغان کلیسای انگلستان، دبستان بروس مموریل در جلفا برپا کرد که در روزگار خود، معروف‌ترین مدارس جلفا بود و دختران و پسران در دو عمارت جداگانه آموزش می‌دیدند. در سال ۱۲۹۶ق/ ۱۸۷۸م، ۵۱ دختر ارمنی در این مدرسه درس می‌خواندند. این تعداد تقریباً یک‌سوم دانش‌آموزان پسر بود؛ اما خیلی زود بر شمار دختران افزوده شد؛ به‌گونه‌ای‌که تعداد آنان تقریباً با تعداد پسران برابر شد. برنامۀ درسی دختران نیز محدودتر از برنامۀ درسی پسران بود و تنها مقدمات برخی از علوم را دربرمی‌گرفت. البته، دختران به اصول خانه‌‌داری و کارهای هنری نیز می‌پرداختند. دروس دختران عبارت بود از: زبان ارمنی، زبان انگلیسی، جغرافیا، حساب، خیاطی و بافندگی (رجائی، ۱۳۸۳: ۱۶۴و۱۶۵).
در سال ۱۳۱۲ق/ ۱۸۹۴م، اسقف استیورت جانشین دکتر بروس شد. وی مدرسه‌ای دیگر در شهر، در خانۀ امین‌الشریعه واقع در چهارسوق شیرازی‌ها، تأسیس کرد. بدین ترتیب، مدرسۀ هیئت مبلغان کلیسای انگلستان دو شعبه شد: یکی، شعبۀ جلفا به نام بروس مموریل اسکول و شعبۀ دیگر به‌ نام استیورت مموریل. مدرسۀ دومی دو عمارت پسرانه و دخترانه داشت که بعدها، اولی به مدرسۀ ادب و دیگری به مدرسۀ بهشت‌آیین نامبردار شد. در این مدارس، دانش‌آموزان در کنار دروسی مانند تاریخ، جغرافیا، ریاضی، علوم و زبان فارسی، انجیل را نیز می‌آموختند. گفتنی است دروس گوناگون به زبان انگلیسی تدریس می‌شد (دلیل، ۱۳۸۰: ۲۲).
در سال ۱۳۱۷ق/ ۱۸۹۹م، سازمان جهانی آلیانس مدرسۀ آلیانس بنی‌اسرائیلیت را برای یهودیان اصفهان دایر کرد. این سازمان اروپایی تقریباً در همۀ کشورها فعالیت داشت. در این مدرسه، چندصد دختر و پسر در کلاس‌های جداگانه درس می‌‌خواندند. ازجمله دروسی که در این مدرسه تدریس می‌شد، تاریخ، ریاضی و زبان فرانسه بود. همچنین، به دختران کارهای دستی مانند خیاطی و به پسران حرفۀ مناسبی آموزش داده می‌شد. تهیدستی خانواده‌‌های شاگردان به‌اندازه‌ای بود که مسئولان مدرسه ناگزیر غذایی به آن‌‌ها می‌دادند و لباسی نیز بر تنشان می‌‌پوشاندند. مدرسه کتابخانه‌‌ای هم داشت که شاگردان می‌‌توانستند کتاب‌هایی مانند آثار ویکتور هوگو و الکساندر دوما را از آن به امانت بگیرند. به‌طور‌کلی، علاوه بر اینکه وضعیت مادی شاگردان در مدرسه بهتر از خانه بود، ازنظر اخلاقی نیز محیط مدرسه با محیطی که در آن می‌زیستند، قابل مقایسه نبود؛ چنان‌که در مدرسه به آنان پاکیزگی، نظم و ترتیب، اهمیت‌دادن به زندگی و شخصیت خود و مانند این‌ها را یاد می‌دادند. همچنین، مدرسه با رسم ازدواج دختران خردسال یهودی به مبارزه پرداخت و سرانجام نیز آن را برانداخت. شایان ذکر است که برخی از خانواده‌‌های مسلمان هم فرزندان خود را برای آموختن زبان فرانسه به مدرسۀ آلیانس میفرستادند (ایمانیه، بی‌تا:‌ ۱۹۱). در مجموع، مدارس مبلغان مذهبی راه را تا حدودی برای تأسیس مدارس ملی و دولتی گشود.
مدارس ملی و دولتی
شیوۀ جدید آموزشی، پس از مدارس مبلغان مذهبی، نخست در مدرسۀ دارالفنون تهران و سپس در مدرسۀ همایونی اصفهان به کار گرفته شد که هر دو مدارسی دولتی و نظامی بودند. سپس، نخستین مدارس ایرانی‌اسلامی جدید را برخی از پیشروان، با هزینۀ خود و کمک‌های مالی همفکرانشان، برپا کردند. این مدارس، به‌ویژه در آغاز، با دشواری‌ها و چالش‌های بسیار روبه‌رو بودند. در سال ۱۳۰۵ق/ ۱۸۸۷م، میرزا حسن رشدیه دبستانی در تبریز بنیان نهاد و کوشید الفبا را به شیوه‌ای نو و آسان به شاگردان آموزش دهد. پیش روی آن‌ها تخته‌سیاه می‌گذاشت و کتاب‌های آسان فارسی را برای آموزش برمی‌گزید؛ اما سرانجام مخالفان او را از مسجدی که محل دبستان بود، بیرون راندند. وی از پای ننشست و طرح خود را در مدرسه‌ای دیگر، به‌ صورتی بهتر و گسترده‌تر، به کار بست؛ چنان‌که اتاق‌هایی پاکیزه‌ ساخت و نیمکت، تخته‌سیاه و ابزارهایی دیگر فراهم کرد. بااین‌حال، این مدرسه نیز به‌علت مخالفت‌ها چندام دوام نیاورد؛ اما رشدیه بعدها توانست مدارس جدید و موفقی در تهران و تبریز تأسیس کند (کسروی، ۱۳۷۸: ۲۱).
در سال‌های بعد، پیشتازان فرهنگ در ایالات و ولایات دیگر طرح موفق رشدیه را به کار بردند؛ برای نمونه، از سال ۱۳۱۵ق/ ۱۸۹۷م و به‌ویژه پس از انقلاب مشروطه، چندین مدرسۀ ابتدایی و متوسطه در اصفهان تأسیس شد. در واقع، انقلاب مشروطه و فضای نسبتاً باز سیاسی و فکری پس از آن جهشی در تأسیس و کار مدارس جدید پدید آورد؛ ولی این مدارس، به‌خصوص مدارس دخترانه، همچنان با مخالفان بسیاری دست‌وپنجه نرم می‌کردند و معلمان و شاگردان از آزار آنان در امان نبودند (جناب، ۱۳۷۱: ۱۱۱تا۱۱۳). برخی از نشریه‌ها، ازجمله روزنامۀ انجمن مقدس ملی اصفهان، با تحصیل زنان سرسختانه مخالفت می‌کردند؛ زیرا این موضوع مستلزم ورود زنان به جامعه بود و این مسئله از دید مخالفان ناپسند شمرده می‌شد و زنان را از خانه‌داری و فرزندپروری بازمی‌داشت (روزنامۀ انجمن مقدس ملی اصفهان، ۱۷ محرم ۱۳۲۸: ۴)؛ درحالی‌که برخی دیگر از نشریه‌ها، مانند روزنامۀ صبح امید که در اصفهان انتشار می‌یافت، از حق تحصیل زنان و دختران حمایت می‌کردند و تعلیم و تربیت را برای دختران که مادران آینده بودند، لازم می‌شمردند و خواستار توجه بیشتر دولت به تحصیل آنان بودند.
زنان پیشرو انجمن‌های زنانه‌ای در شهرهای گوناگون تشکیل دادند که با وجود مخالفت‌ها، مدارسی در تهران، اصفهان و دیگر شهرستان‌ها تأسیس کردند. برخی از مردان نیز در تأسیس مدارس دخترانه پیشگام بودند؛ به‌طوری‌که نخستین مدرسۀ دخترانۀ اصفهان (مدرسۀ دوشیزگان) در سال ۱۳۳۰ق/ ۱۹۱۱م به کوشش میرزا آقاخان مصفی (محاسب‌الدوله) پا گرفت و حدود یک سال و نیم دوام آورد. دیگر مدارس دخترانۀ این شهر عبارت بودند از:
یکی مدرسۀ گلبهار (۱۳۳۴ق/ ۱۹۱۵م) که به مدیریت بی‌بی‌خانم جناب و همراهی سید سعید طباطبایی تأسیس شد و نزدیک به پنج سال دایر بود؛
دوم، مدرسۀ نسوان (۱۳۳۵ق/ ۱۹۱۶م) که به مدیریت صدیقه دولت‌آبادی شکل گرفت و مدتی برپا بود (قاسمی پویا، ۱۳۷۷: ۴۰۴و۴۰۵).
این مدارس با سرمایه‌های مردمی تأسیس شده بودند و دولت بودجه‌ای برای کمک به آن‌ها در نظر نگرفته بود. برخی از زنان به عملکرد تبعیض‌آمیز مسئولان دولتی واکنش نشان می‌دادند؛ چنان‌که وقتی دولت، در سال ۱۳۳۸ق/ ۱۹۱۹م، شش مدرسۀ پسرانه در اصفهان دایر کرد، ولی هیچ مدرسۀ دخترانه‌ای بنیان نگذاشت، فریاد اعتراض آنان برخاست. صدیقه دولت‌آبادی در روزنامۀ خود به نام زبان زنان نوشت: دولت اگر بنا بر قانون ارث اسلام هم رفتار کند، باید از شش مدرسۀ دولتی چهار باب را به پسران و دو باب دیگر را به دختران اختصاص دهد. به‌دنبال آن، دولت یک مدرسۀ دخترانه در این شهر افتتاح کرد (روزنامۀ زبان زنان، ۶ ربیع‌الاول ۱۳۳۸: ۳).
در دورۀ پهلوی اول، آموزش جدید با سرعت بیشتری ادامه یافت و بیش‌ازپیش دولتی شد. مدارس دخترانه هم رشد چشمگیری داشتند. برخی از خانواده‌های ثروتمند و متوسط نیز دختران خود را به مدارس متوسطه می‌فرستادند. همچنین، دختران فرصت یافتند تا به دانشسرای عالی و نیز مدرسۀ مامایی راه یابند. پس از تأسیس دانشگاه تهران (۱۳۱۳ش/ ۱۹۳۴م) هم شماری از دختران به تحصیل در دانشگاه مشغول شدند. بااین‌حال، بسیای از خانواده‌ها با تحصیل دختران خود، دست‌کم در مقاطع بالاتر، مخالف بودند و آن را مانع ازدواج آنان می‌پنداشتند (ترابی فارسانی، ۱۳۸۷:‌ ۹۵تا۹۸). بدیهی است این مسئله در اصفهان نیز که شهری سنتی بوده است، پررنگ بود. البته، باید توجه کرد که در آن دوره هنوز امکانات برای تحصیل همه فراهم نبود. در دورۀ پهلوی دوم، اوضاع تااندازه‌ای بهبود یافت و مدارس و دانشگاه‌های بیشتری تأسیس شد. با اجرای طرح سپاه دانش، در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰/ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، بحث سوادآموزی روستاییان نیز جدی شد. دختران و پسران دیپلمه، پس از دوره‌ای آموزش، به روستاها می‌رفتند تا به روستاییان سواد بیاموزند و آنان را با اصول بهداشتی آشنا سازند.
نتیجه
به‌طورکلی، آموزش جدید راه دشواری را در اصفهان پیمود تا توانست جایگاه خود را در این شهر بیابد. این مسئله بیش از همه مرهون تلاش‌های پیشتازان فرهنگ جدید بود که با درک نیازهای جامعه کوشیدند شیوه‌های آموزشی را برای رفع این نیازها اصلاح کنند.

کتابنامه
ایمانیه، مجتبی، (بی‌تا). تاریخ فرهنگ اصفهان، اصفهان: ‌دانشگاه اصفهان.
بروگش، هینریش، (۱۳۶۸). سفری به دربار سلطان صاحبقران ۱۸۶۱-۱۸۵۹م، ترجمۀ کردبچه، تهران: اطلاعات.
ترابی فارسانی، سهیلا، (۱۳۸۷). «روند آموزش زنان از آغاز نوگرایی تا پایان عصر رضاشاه»، مجلۀ دورۀ عالی تحقیقات دکتری (دانشنامه)، ج۸۷، ص۸۹تا۱۰۱.
جمالزاده، سید محمدعلی، (۱۳۷۸). خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار و علی دهباشی، تهران: شهاب ثاقب و سخن.
جناب، میرسید علی، (۱۳۷۱). الاصفهان، به اهتمام عباس نصر، اصفهان: گلها.
دالمانی، هانری رنه، (۱۳۳۵). سفرنامۀ از خراسان تا بختیاری، ترجمۀ فره‌وشی، تهران: امیرکبیر.
دلیل، پروین و دیگران (تحقیق و گردآوری)، (۱۳۸۰). یادنامۀ بهشت‌آیین، اصفهان: ادارۀ کل آموزش و پرورش استان.
رجائی، عبدالمهدی (به کوشش)، (۱۳۸۳). تاریخ اجتماعی اصفهان در عصر ظل‌السلطان از نگاه روزنامۀ فرهنگ، اصفهان: دانشگاه اصفهان.
روزنامۀ انجمن مقدس ملی اصفهان، سال سوم، ش۴۴، ۱۷ محرم ۱۳۲۸.
روزنامۀ زبان زنان، سال اول، ش۱۰، ۶ ربیع‌الاول ۱۳۳۸.
صدیق، عیسی، (۱۳۳۶). تاریخ فرهنگ ایران، تهران: دانشگاه تهران.
قاسمی پویا، اقبال، (۱۳۷۷). مدارس جدید در دورۀ قاجاریه:‌ بانیان و پیشروان، تهران:‌ نشر دانشگاهی.
کسروی، احمد، (۱۳۷۸). تاریخ مشروطۀ ایران، تهران: امیرکبیر.
محبوبی اردکانی، حسین، (۱۳۷۸). تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج۱، تهران: دانشگاه تهران.


منبع: ماهنامه برای فردا؛ شماره 17، خردادماه 1396
نظر شما