امکان یا امتناع تاریخنگاری آکادمیک

راه سخت تاریخنگاری آکادمیک در ایران

حسین میرزانیا
تاریخ آکادمیک سودای کنار زدن رهزنان تاریخ را دارد تا آینده را با ضریب خطا و هزینه ی کمتر برایمان ترسیم کند . با همه ی اینها تاریخ آکادمیک نیز محصور در محدودیت هایی هست که گاه یا اغلب، اجتناب ناپذیر است. انسان محکوم به زیست در زمان و مکان است . همان طور که جبر جغرافیا ، جبر تاریخ ، جبر جامعه و خویشتن بر او تحمیل شده است و رهایی از این جبرها به یک اراده ی سترگ و مستمر و خستگی ناپذیر محتاج است . ...

آدینه ۱۵ تیر ۱۳۹۷

«تاریخ را گاه به کتابی شبیه می دانند که بخش عمده ای از آن در دسترس نیست . سطرهایی ناگهان پاک شده و خالی بودنش بیش از همه خواننده را به فکر وا می دارد که از کجا معلوم آن چه پاک شده، بخش مهمتر تاریخ نبوده باشد . ظاهرا برای بهرام بیضایی نیز همه چیز با پرسشی درباره ی همین سطرهای ناگهان پاک شده ی تاریخ شروع شده ؛ وقتی معلم تاریخ شروع می کند به گفتن اینکه : «پس یزگرد به سوی مرو گریخت و به آسیابی درآمد و آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت .» و این ظاهرا همه ی آن چیزیست که درباره ی پایان کار یزدگرد در تاریخ مانده . اما فکر کردن به این جمله، بیضایی را به پرسشی اساسی وا داشته : از معلم پرسیدم جز یزدگرد و آسیابان چه کسی آنجا ، در آسیا ، بود ؟ چون یزدگرد که کشته شده و در آن لحظه هم که خواب بوده و نمی توانسته بعد از مرگ ، ماجرای کشته شدن خود را تعریف کرده باشد . آسیابان هم که دیوانه نیست برود بگوید من او را در خواب به طمع زر و مال و جامه های او کشتم ؛ چون همه ی بخت بهره بردن از آن مال و زر و جامه را همراه زندگی اش یک جا از دست می داد . پس این کیست که به ما می گوید آسیابان در خواب یزدگرد را به طمع مال و جامه هایش کشت ؟ معلم فقط گفت : بنشین ! - و من البته نشستم . ولی سال ها بعد متوجه شدم که ننشسته ام .
آن « بنشین» معلم تاریخ عملا به معنای چیزی نپرس و حرفی نزن است ؛ روال معمول در مدرسه از ابتدا تا امروز . اما هیچ معلمی حتی با جمله ای دستوری و امر و نهی نمی تواند جرات فکر کردن را از دانش آموز بگیرد و از این جا بود که بیضایی شروع کرد به گوش نکردن جمله های دستوری و باور نکردن آن چه در کتاب های تاریخ آمده ...» (محسن آزرم/روزنامه سازندگی/ شماره ۱۰۰.هفتم تیر ۱۳۹۷)
سیر دانش تاریخ از نقالی ( تاریخ نقلی ) به انتقادی ( تاریخ تحلیلی) سیر تطور ، تکامل و دگردیسی تاریخ است تا تاریخ از دانشی منفعل و ایستا به دانشی موثر و پویا تبدیل شود . تاریخِ تاریخنگاری حکایت جدال میان حقیقت و واقعیت است . حقیقتی که آنچنان رخ داده و واقعیتی که این چنین برای آیندگان نگاشته اند و در این نگارش و تحریر ، سایه ی فرمان ، تهدید زور ، طمع زر ، و یا تمامی حد و حدودی که جغرافیا ، تاریخ ، اقتصاد و اندیشه بر تذکره نویسان و مورخان تحمیل کرده است ، می توان مشاهده کرد .
با ظهور عصر روشنگری ، متفکرانی همچون فرانسوا ولتر با نگرش تازه ای به جهان و تحولات آن واژه ی« فلسفه ی تاریخ » را وضع کردند . فلسفه ی تاریخ ، تاریخ را از یک دانش مرده و قبرستانی به دانشی زنده و حاضر و فعال و خالق بدل کرد و سیرت و صورتی نوین بدان داد . دیگر تاریخ نویسی ، نقالی مردگان و درگذشتگان نیست ، فرمایش و فرموده ی قداره بندان و مسند نشینان هم نیست . بدین سان تاریخنگاری وارد حیات تازه ای از تاریخ خود شد و نگرش و نگارش تاریخ، روشمند شد . در عصر جدید ، دانش تاریخ صاحب سبک و کرسی و اعتبار شد و کتاب های تاریخی با اسلوب و نگرش های جدید به رشته ی تحریر درآمد . ماهیت تاریخ همیشه استعداد آن را دارد که چونان خمیری در خدمت نانوای خود قرار گیرد و نانوای تاریخ ( مورخ ) آن را به استخدام خود درآورد . از همین رو جدال بر سر اینکه آیا تاریخ همان تاریخ معاصر ( یعنی فهم نویسندگان تاریخ ) است یا خیر؟ تبدیل به یک مناقشه ی پایان ناپذیر میان علما و پژوهندگان تاریخ شد. شاید بشود مورخین و تاریخنگاران معاصر را در یک تقسیم بندی کلی از حیث سبک نگارش در سه دسته جای داد :
۱. تاریخنگاری سلطانی ( دولتی ) : عمر تاریخنگاری دولتی به عمر نگارش تاریخ می باشد . از آغاز نخستین حکومت های بشری ، سلاطین و حاکمان ؛ منشیان و کاتبان و تذکره نویسانی استخدام می کردند تا به فرموده و فرمان آنان ، برایشان شجره نامه بنویسند و یا ( بسازند ) ، تاریخ نبردها و پیروزی ها و شکست دشمنانشان را ثبت کنند و نام و یادشان را برای آیندگان جاودانه سازند . کتیبه های باستانی و کتاب های نگاشته شده به قلم مورخین درباری و حکومتی ، متعلق به چنین سبک تاریخنگاری است که تاکنون هم استمرار داشته و دارد و حاکمیت ها سعی در روایت تاریخی داشته اند که خود دوست می داشته اند و به درستی در سنت تاریخ نگاری به وعاظ السلاطین نیز مشهور شدند . حکومت های استبدادی و حکومت های توتالیتر در قرون جدید ادامه دهندگان همان سنت سلطانی تاریخ نویسی هستند. در بی اعتباری نسبی این سنخ از تاریخ نگاری در میان تاریخ دانان امروزی شک و شبهه ای نیست ، اگر چه این تاریخنگاری خالی از حقایق نیست و نمی توان حکم به ابطال مطلق آن داد؛ ولی به قطع و یقین ، تاریخ خوان امروزی با دقت و وسواس و نگاه تیزبینانه و منتقدانه ی خود باید آن را وارسی کند و سره از ناسره را تفکیک کند چه بسا که مواد خامی از این وادی تاریخی برای ایده های تئوریک یا تبیین تاریخی خود بیابد .

۲. تاریخنگاری ایدئولوژیک :
در قرن نوزدهم و بیستم مکتب های سیاسی - فلسفی و ایدئولوژیکی ظهور کردند که هر یک حامل اندیشه سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و سبکی از زندگانی ویژه بودند که نوید زیست بهتری برای بشر داشتند . مکاتبی چون لیبرالیسم ، مارکسیسم ، فاشیسم ، شوونیسم و یا مکتب های دینی و شبه دینی و ... با خود نگرش خاصی هم به جهان ، تاریخ و آینده ی بشر به ارمغان آوردند و به طبع آن تاریخنگاری کارویژه ی خود را نیز آفریدند . این سبک تاریخنگاری به تاریخنگاری ایدئولوژیک شهره شد . تاریخنگاری که با تعاریف و چارچوب های از پیش تعیین شده در صدد اثبات پیش فرض هایی هست که ایدئولوژی آن را ترسیم کرده و اینک مورخ وابسته به حزب یا مرام و مکتب مورد نظر باید مستندات آن را از دل تاریخ بیرون بکشد و به کرسی بنشاند .اوج تاریخنگاری ایدئولوژیک را در حکومت های فاشیستی - نازیستی و مارکسیستی - استالینیستی و احزاب و اقمار آنان شاهد بودیم که طبق مرام و مانیفست حزب باید نگاشته میشد و تاریخ نه راوی تاریخ که ابزار توجیه انگاشته های حزبی - ایدئولوژیک بود . این سنخ تاریخنگاری نیز همچون تاریخنگاری درباری - حکومتی ، تاریخ را از واقعیت تاریخ تهی می کند و چونان کوزه ای به اراده ی حزب ، آن چه را که ماقبل تحقیق تاریخی اراده شده است در ظرف تاریخ می ریزد و یا می یابد . تاریخنگاری ایدئولوژیک ممکن است زوایایی ناگشوده از حوادث تاریخی را به روی محقق بگشاید و از این رو می توان از آن در فهم تاریخ مدد گرفت ولی خواننده ی گشوده ذهن باید در پذیرش داده ها محتاط باشد و در دام پیش فرض های سیاسی - مرامی نویسنده نیفتد .

۳. تاریخنگاری آکادمیک :
آفت ها و ضعف و آسیب های تاریخنگاری حکومتی و ایدیولوژیک باعث شد ، دوستداران و پژوهندگان دانش تاریخ به سوی گرایشی سوق پیدا کنند که از آن با نام تاریخنگاری آکادمیک یاد می شود . تاریخنگاری آکادمیک بر آن است که تاریخ را به «ما هو تاریخ» به ما بنمایاند . یعنی تاریخ ابزار توجیه حکومت ها یا احزاب و مکتب ها نباشد بلکه آیینه ای از واقعیت رخ داده باشد . تاریخ ماموریتی جز بیان آنچه که رخ داده ندارد . تاریخ به مثابه علم باید وفادار به مبانی علمی باشد و نه چیزی دیگر . باورها ، ارزش ها و گزاره های پیشینی یا فرامین و امریه های حکومتی نباید جایی در روایت تاریخ داشته باشند . برای صیانت از حقیقت باید واقعیت تاریخ را به دور از هر عامل محدود کننده ای واکاوی کرد و پس از نقب زدن به کنه واقعیت متجلی در تاریخ ، اقدام به استخراج و استنتاج از آن داده ها نمود .
تاریخ آکادمیک سودای کنار زدن رهزنان تاریخ را دارد تا آینده را با ضریب خطا و هزینه ی کمتر برایمان ترسیم کند . با همه ی اینها تاریخ آکادمیک نیز محصور در محدودیت هایی هست که گاه یا اغلب، اجتناب ناپذیر است. انسان محکوم به زیست در زمان و مکان است . همان طور که جبر جغرافیا ، جبر تاریخ ، جبر جامعه و خویشتن بر او تحمیل شده است و رهایی از این جبرها به یک اراده ی سترگ و مستمر و خستگی ناپذیر محتاج است . این جبرهای اجتناب ناپذیر ، ناخودآگاه روح و نگاه و علایق و سلایق ما را جهت می دهند یا تحت تاثیر قرار می دهند . از همین روست که برخی را نظر بر آن است که عقل آدمی جایی می رود که دل آدمی رفته است . چه بزرگانی که علی رغم آراستگی به فضیلت خرد و دانایی وقتی پای علایق باطنی و عشق گمشده شان می رسند با عقلی خودباخته به لطایف الحیلی در توجیه آنچه که بدان دل بسته اند به هر ریسمانی چنگ می زنند و این ناشی از همان ناخودآگاه آدمی است که گاه بدون علم یا اطلاع خودآگاه ما عمل می کند . تاریخنگاری آکادمیک سودایی بزرگ و پرسنگلاخ پیش روی دارد . از این رو نمی تواند در خلا ء به جستجوی تاریخ برود . مورخ آکادمیک ناگزیر از سرک کشیدن به هزارتوی تاریخ است. از تاریخ دستور نگاشته ها ی سلاطین و حکومت ها گرفته تا تاریخ احزاب و ایدئولوژی نگاشته ها ، از خاطرات تاریخی حاضران و شاهدان در تاریخ تا اسناد و مکتوبات میان حاکمیت ها و ماموران دولتی ...در این جستجوها و کاویدن ها یک مورخ آکادمیک حتی نمی تواند با پیش داوری به سراغ تاریخ نگاشته های حکومتی یا ایدئولوژیک برود . تاریخنگار رسته از حصار احزاب ، حکومت ها و ایدئولوژیها اگر بخواهد به علم و حقیقت وفادار بماند و خاضع و خادم علم باقی بماند ، تاریخ نوشته های حاکمیت ها و ایدئولوژی ها را نیز با بینش حقیقت جویانه ی آزاد از گزاره های پیشینی مورد مداقه و حلاجی قرار می دهد تا از اصول علمی خود عدول نکرده باشد .

تاریخ آکادمیک و تاریخنگاری آکادمیک راهی سخت و آرمانی شوق انگیز و بس سنگین بر دوش دارد . این سبک تاریخنگاری در ایران حاملان کمی داشته است و تجربه ی چنین نگارشی از تاریخ به تمرین و ممارست ، صبوری و شکیبایی ، دانش افزایی و همچنین به عزت نفس ، بلندی روح و خالی کردن دل و جان از کین ها و نفرت ها ، عقده ها و حقارت ها ، و از آن مهمتر توانایی همذات پنداری با سوژه ی تاریخی و همدلی در جایگاه سوژه ، مستقل از کار مورخانه ، و توان قرار دادن خود در جایگاه حادثه ی تاریخی و داشتن قدرت روحی رفت و برگشت به تاریخ را دارا باشد . تاریخ فردا می تواند بیش از آن چه که امروز در آن قرار دارد خادم ایران و انسان ایرانی باشد ، اگر امروز به قوام و دوام تاریخ آکادمیک بیش از پیش همت گمارد .
امکان یا امتناع تاریخنگاری آکادمیک در گرو چنین تصمیم ، اراده و همت والایی است ، هم می تواند صورت تحقق به خود گیرد ، هم می تواند در حصار نظریه ها و آرزوها و رویاهای ما محبوس بماند . فقر گفتگو در ایران ، دنیای انسان ایرانی را کوچک ،کم عمق همراه با تنگی خلق و به دور از بردباری ، صبوری و شکیبایی کرده است . تاریخ فردای ایران همان گونه که به تاریخ آکادمیک بسیار محتاج است به تاریخنگاران بلند نظر همراه با گشودگی فکر و به ویژه شکیبایی و تحمل گفتن و شنفتن نیز محتاج است .
نظر شما