سکولاریسم از تولد تا به امروز

نگاهی به تحول یک مفهوم بحث برانگیز

سید حنیف علوی
این اصطلاح برای نخستین بار در سال ۱۶۴۸. م در عهد نامه وستفالی و آغاز پیدایش حکومت های نوین ملی ( در اروپا ) مورد استفاده قرار گرفت. این واژه در ابتدا هیچ بار معنایی و مفهومی خاصی را در بر نداشت اما به مرور زمان دچار فراز و نشیب هایی بنیادین در اساس معنایی و مفهومی خود شد...

پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۹۵
این اصطلاح برای نخستین بار در سال ۱۶۴۸. م در عهدنامه وستفالی و آغاز پیدایش حکومت های نوین ملی (در اروپا) مورد استفاده قرار گرفت. این واژه در ابتدا هیچ بار معنایی و مفهومی خاصی را در بر نداشت اما به مرور زمان دچار فراز و نشیب هایی بنیادین در اساس معنایی و مفهومی خود شد.
قرن هفدهم میلادی، دوره بی معنایی و بی ارتباطی سکولاریسم با سایر حوزه ها است و ارتباط آن، با مفاهیم و حوزه هایی مانند سیاست، دین و فرهنگ را نمی توان به درستی باز شناخت اما تاثیرات نا خود آگاه و غیر مستقیم آن را می توان بر حوزه اقتصاد دید. بر خلاف تصور رایج، این واژه در ابتدا هیچ گونه تضادی با دین و تصورات اسکولاستیک ( الهیاتی ) نداشت و تضادی هم که در ادامه با آن یافت، محصول دوره ای خاص و برای مدتی کوتاه بود. سکولاریسم در قرن ۱۷. م ارتباطی با دین ( چه هم گام و چه در تضاد ) ندارد بل که به مانند سایر واژگان و مفاهیم تولید شده در این دوره با آن ها روند شکل گیری را می پیماید. یکی از بنیادی ترین تحولاتی که موجب شکل گیری و ادامه حیات این اصطلاح شد، روند تغییر کلیسا ها در اروپا از وضعیت واتیکانی به وضعیت ملیتی بود. در کل به علت نو پایی سکولاریسم در این دوره، صرفا شاهد رشد و نمو آن هستیم.
از تغییر و تحول اصطلاح سکولاریسم در قرن ۱۸. م اطلاعاتی کافی در دست نیست و به نظر می رسد در این دوره تحول خاصی نیافته و همانند قرن هفدهم بدون حذف شدن از صحنه به حیات خود ادامه داده است. سکون و عدم تحول آن را می توان به دلیل کشاکش های موجود در اروپای قرن هجدهم دانست که سبب می شد این اصطلاح در حاشیه سایر وقایع قرار گیرد.
اما از قرن نوزدهم است که سکولاریسم به مبنایی برای بحث بدل می شود. در سال ۱۸۴۶. م برای نخستین بار شخصی به نام " جورج هالی اوک " از سکولاریسم به عنوان یک مفهوم استفاده و آن را تعریف کرد. طبق تعریف وی، سکولاریسم یعنی اعتقاد به امکان اصلاح انسان از راه های مادی، بدون رد یا قبول ایمان مذهبی بود. فرآیند تحولات این سده دگرگونی های شگرفی بر نهاد دولت گذارد. در این دوره دیگر نهاد دولت آن نهاد ضعیف و کوچکی نبود که نهادی های غیر حکومتی توانایی رقابت و رویارویی با آن را داشته باشند، به همین سبب از این زمان به بعد است که مفهوم جدایی نهاد دین از نهاد دولت معنایی بیهوده به خود می گیرد، چرا که در واقع دیگر نهاد دین ( کلیسا ) به مانند گذشته توانایی مقابله با نهاد دولت را ندارد. تحولات فرهنگی در این دوره هنوز چندان به صورت گسترده تحت تاثیر این مفهوم نو ظهور قرار نگرفته اند، اما با تغییراتی که در ساختار حکومت ها و دین به وسیله سکولاریزاسون صورت می گیرد، سکولاریسم به مرور زمان شروع به خود نمایی در فرهنگ می کند. تحولات و فراز های اقتصادی و صنعتی این قرن و دوره های پیش از آن، سبب رونق روز افزون صعنت و اقتصاد در اروپا شده بود که این امر از روح سرمایه داریِ رو به رشد نشات می گرفت. استخوان دار شدن سکولاریسم و خروج دین از گردونه قدرت و متعاقبا ثروت، به رونق بیش از پیش صنعت و اقتصاد کمک شایانی کرد. البته باید در نظر داشت که صرفا سکولاریسم موجب چنین وضعیتی در اقتصاد نشد، بل که انسان گرایی که از سده های قبل وارد کار زار شده بود یکی از اساس آن را تشکیل می داد. در نتیجه در این دوره بر خلاف دوره های پیش از آن، شاهد نمود بیش از پیش سکولاریسم در وجوه مختلف اما نه در همه حوزه ها ( مثل سیاست ) هستیم، که به نظر می رسد پیامد تئوریزه کردن این اصطلاح توسط " جورج هالی اوک " بوده است، هر چند وی تعریفی ابتدایی از آن را ارایه کرد و هیچ گاه تصور نمی کرد که چنین تحولی در آن صورت گیرد اما او بود که بن مایه آن را شکل داد.
گرچه این مفهوم در قرن ۱۹. م شکل گرفته بود اما تا سال ۱۹۰۵ توسط دولت فرانسه ( به عنوان نخستین دولت سکولار ) پذیرفته نشد، اما با تصویب قانونی در همان سال، دولت از دخالت در امور مذهبی و تامین منابع مالی کلیسای کاتولیک منع شد. از این زمان است که کم کم شاهد نزاع های میان دین و سکولاریسم هستیم، چرا که نهاد دین به سبب تحولات رخ داده، نه تنها در حال از دست دادن منابع مالی و اقتصادی خویش است بل که سکولاریسم به عنوان یک رقیب قدرتمند ( همراه و در تضاد ) اندیشه بخشی از جامعه را که در گرو کلیسا بود از آن خود می کند. در این قرن است که روشن فکرانِ سکولارِ بسیاری نظیر " برتراند راسل " و " آلبر کامو " پا به عرصه نزاع های سکولاریستی این دوره می گذارند و سخنانی نو از جنس خواسته های مادی انسان ها می زنند. با شتاب گرفتن روند مدرنیته در قرن بیستم، مفهوم مدرنیته با مفهوم سکولاریسم هم ساز و هم راه شد و به نوعی، یکی از نشانه های مدرنیته دانسته شد. اما این مسئله، مشکلی لویتان گونه را برای جوامع شرقی به ویژه جوامع اسلامی در پی داشت، این مفهوم به مانند تمامی مفاهیم دیگر در دروه مدرن،
صرفا با معنایِ ابتداییِ آن وارد این جوامع شد و آن ها را دچار نوعی سر در گمی کرد که حتا تا به امروز که بسیاری از این مفاهیم و اصطلاحات کار برد خود را در دنیای مدرن از دست داده اند یا معنا و تعریفی جدید یافته اند، در حال دست و پنجه نرم کردن با آن ها هستند. از قرن بیستم به بعد است که دیگر ارتباطی میان سکولاریسم و اقتصاد دیده نمی شود، زیرا اقتصاد جایگاه و مسیری کاملا مستحکم یافته است و برای قوام خود نیازی به همراهی با این مفهوم نمی بیند، زمانی این دو به هم نیازمند بودند که جوامع ( به ویژه جوامع غربی ) همچنان با دیدگاه های الهیاتی به اقتصاد می نگریستند اما از این زمان به بعد است که کوچک ترین ارتباطی بین سکولاریسم و اقتصاد دیده نمی شود.
مفهوم سکولاریسم هر چند به حیات و بقا خود ادامه می دهد اما در ادامه راه خود یا ارتباطش با سایر حوزه های مفهومی قطع می شود و یا معنا و مفهومی جدید می یابد و دچار دگرگونی های ساختاری می گردد.
قرن بیست و یکم، قرن تحولات سریع و گسترده در تمامی زمینه ها از جمله سکولاریسم است و تحول در آن تا جایی پیش می رود که موجب انقضا آن می شود و سکولاریسم را مجبور می کند که جای خود را به مفهوم جدیدی بدهد. در این دوره دولت سکولار دولتی است که نه از باور های مذهبی پشتیبانی می کند و نه به مخالفت با آن ها می پردازد. هدف از سکولاریسم در این دوره، ایجاد پلورالیسم سیاسی - مذهبی در جامعه است. در قرن نوین، مفهوم جدیدی تحت عنوان سکولاریسم ستیزه جو زاییده می شود که در اصل واکنشی است در مقابله با نهاد دین، به ویژه در جوامع اسلامی، چرا که قشر روشن فکر این جوامع ( مانند ایران ) فارغ از تغییر معنایی و کار بردی این واژه و حتا انقضا آن، اصرار در به کار گیری آن در جامعه دارند و حتا بنا به گفته برخی از این روشن فکران، برای رسیدن به دموکراسی، می بایست سوار بر اتوبوس سکولاریسم شد. در قرن ۲۱. م فرهنگ جوامع غربی و به دنبال آن، سایر جوامع چنان دگرگون شده است که ساختار هایی مانند خانواده، مناسبات اجتماعی و ... مفهوم گذشته خود را به کلی از دست داده و مفهومی نو به خود گرفته اند، سکولاریسم در این دوره در ارتباط با آن ها کاملا بلا موضوع می شود. با ورود مدرنیته به قرن جدید و تحول ساختاری و معنایی آن که منجر به پست مدرنیسم شد، سکولاریسم هم این تغییر را تجربه کرد و به همین سبب جای خود را به مفهوم پست سکولاریسم داد. پست سکولاریسم، سکولاریسم دوره بحران است، دوره ای که فارغ از هر گونه مرکزیت و مرجعیت شده است.
منابع
مقدس و عرفی اثر رونالد اینگلهارت و پیپا نوریس
بینش های علم سیاست کوئنتین اسکینرز
تحلیل سیاسی مدرن رابرت دال
جامعه شناسی اثر آنتونی گیدنز
مجموعه مقالات اسلاوُی ژیژک نشر گام نو
عینیت ایدیولوژی اثر اسلاوُی ژیژک
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما