مردانِ قاجار؛ معرفی یک رمان تاریخی

مینا کریمی

در داستان‌های ایرانی به‌ندرت می‌توان مکان‌های شاخص تاریخی را به عنوان یک مکان اصلی دید که حوادث رمان در آن روی داده باشد. ‌برای مثال در همین شهر تهران کاخ‌هایی وجود دارد که هر کدام‌شان شاهد حوادث، تصمیم‌ها، سیاست‌ها و آمدوشد آدم‌های تأثیرگذاری بوده است. اما همین کاخ‌ها یا موزه‌های مهم به‌ندرت پیش آمده که به یک مکان اصلی برای روایت داستانی تبدیل شده باشند....
سه‌شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶
در داستان‌های ایرانی به‌ندرت می‌توان مکان‌های شاخص تاریخی را به عنوان یک مکان اصلی دید که حوادث رمان در آن روی داده باشد. ‌برای مثال در همین شهر تهران کاخ‌هایی وجود دارد که هر کدام‌شان شاهد حوادث، تصمیم‌ها، سیاست‌ها و آمدوشد آدم‌های تأثیرگذاری بوده است. اما همین کاخ‌ها یا موزه‌های مهم به‌ندرت پیش آمده که به یک مکان اصلی برای روایت داستانی تبدیل شده باشند. اگر بخواهیم حرف‌مان را با مقایسه به کرسی بنشانیم باید از نمونه‌هایی مثل موزه‌ لوور در فرانسه یاد کنیم که روزگاری کاخ و محل اقامت پادشاهان فرانسوی بود و اکنون به محلی برای نمایش تابلوها و مجسمه‌ها و میراث کلاسیک تمدن و فرهنگ بشری تبدیل شده است و نویسندگان و فیلمسازان از این مکان که در زندگی روزمره مردمان پاریس حضور ملموسی دارد برای روایت‌های داستانی خود بهره می‌برند و بارها ایده دزدیده شدن یک تابلو، سفر به اعماق تاریخ فرانسه به لطف تابلوها و مجسمه‌ها، جابه‌جایی آثار بشری انبارشده در اتاق‌های تودرتوی لوور، نظم و چیدمان تاریخ در یک مکان بسته و حتی گشت‌وگذارهای گردشگران در این بنای عظیم و ده‌ها ایده دیگر در رمان‌های تریلر و جنایی و رمانتیک بازتاب یافته است.
اخیرا نیز یک رمان با عنوان «یک مناظره سیاسی کهن» نوشته رامین سلیمانی منتشر شده که کاخ گلستان را به عنوان مکان اصلی برای روایت داستانی بازسازی کرده است. ماجرا از این قرار است که یک جوان علاقه‌مند به تاریخ و داستان شبی هنگام رانندگی با دو مرد در جاده‌ای تاریک تصادف می‌کند، دو مردی که عبارت‌اند از میرزاتقی‌خان امیرکبیر و آقاخان نوری. همین تصادف سبب آشنایی با این مردان تاریخی می‌شود؛ مردانی که از دل تاریخ معاصر احضار شده‌اند و با رخنه در کاخ گلستان قصد دارند تکلیف‌شان را با برخی حوادث روی‌داده در آن‌جا روشن کنند. دکتر یاکوب ادوارد پولاک اتریشی که برای معاینه سلامت امیرکبیر در رمان احضار می‌شود «با دیدن میرزا تقی‌خان امیرکبیر، تمام قد ایستاد. اما آن‌قدر مبهوت حضور او شد که زبانش بند آمد. از قسم‌نامه بقراط- که خیلی وقت پیش خوانده بود- هم اگر بگذریم ارادتش به میرزا تقی‌خان باعث شد تمام تعهداتش به عنوان پزشک یادش بیاید. به دو مرد سیبیلویی که کنارش ایستاده بودند دستور داد: «به هشتی رفت، در انتظار ماند.»
اما علت اصلی حضور آن‌ها در کاخ گلستان که به یک تعلیق بلند داستانی نیز منجر می‌شود ماجرای زنی است با روبنده. میرزاتقی‌خان امیرکبیر و آقاخان نوری در ضمن مناظره‌ها و جدال‌های بی‌پایان‌شان تصمیم دارند هویت آن زن را نیز مشخص کنند. آن‌ها در اتاق‌ها و عمارت‌ها و دالان‌های تودرتوی کاخ گلستان می‌چرخند و با دیدن هر یک از این مکان‌ها گذشته‌ای را برای منکوب کردن یکدیگر به یاد می‌آورند و در مقابل یکدیگر به دفاع از هم برمی‌آیند. در بخش پایانی رمان میرزاتقی‌خان با جسمی خسته و رنجور به دعوت راوی مقابل تصویر خود می‌ایستد تا در قاب دوربین راوی قرار گیرد و به این ترتیب با عکسی که گرفته می‌شود شناخت یک سند جعلی از واقعی به ابهامی تاریخی تبدیل می‌شود.
کاخ گلستان از کاخ‌های دوره زندیه و قاجار است که در دل تهران قرار دارد، کاخی با بناها و عمارت‌های فراوان که هر کدام ویژگی خاص و تاریخ شگفت‌انگیز خود را دارند. می‌گویند قدمت کاخ گلستان به بیش از ۴۰۰ سال می‌رسد و همین قدمت در کنار حوادثی که مدرنیته و تجدد ایرانی را در آن مکان رقم زده به گلستان اهمیتی دو چندان می‌بخشد. کاخ گلستان را گلستان می‌نامند به دلیل تالاری که ساختش با همین نام به دستور آقامحمدخان قاجار آغاز شد و البته خود دستوردهنده آن اندازه در دنیا نماند که شاهد پرده‌برداری از آن باشد. با این حال قدمتش را به دوران شاه عباس صفوی رسانده‌اند، هرچند اکنون چیزی از آن گذشته باقی نمانده است.
نظر شما