به کجا هجرت کنم؟ نگاهی به تعطیلی آرشیو مطبوعات صائب

در حاشیه انتقال آرشیو مطبوعات اصفهان به مرکز اسناد و کتابخانه ملی

الهه باقری، دبیر بخش تاریخ ماهنامه برای فردا
مدت‌ها گذشته و مرکز مطبوعات صائب تعطیل شده است. گویی آواره شده‌ام. به کجا هجرت کنم؟ این خانه را چطور پس بگیرم؟راستی می‌دانی چند وقت پیش که به زیارت حضرت صائب رفتم، آرامگاه او را مرمت کرده بودند؛ ولی از مطبوعات خبری نبود. آن امضاهایی که در آن دفتر ثبت شد، به کجا رفتند؟...

دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶
بارها درباره مرکز مطبوعات اصفهان نوشته‌ام؛ نخستین‌بار به زمانی بازمی‌گردد که سخنی حیرت‌انگیز از مدیرکل فرهنگی سابق اســتان اصــفهان شــنیدم: «مرکز مطبوعات اصفهان تعطیل می‌شود»؛ پس نامه‌ای با این عنوان: «شما می‌دانید در اصفهان چه خبر است؟» به آقای علی جنتی نوشتم که با پیگیری‌های ایشان، این مکان دایر ماند؛ اما سرانجام مرکز اسناد و مطالعات رسانه‌های اصفهان که مجموعه‌ای نفیس و گنجینه‌ای ارزشمند از نشریه‌های دوره قاجار تا زمان حاضر را در‌برداشت، تعطیل شد.
کتابخانه صائب در کنار آرامگاه صائب تبریزی واقع شده است. جایی که زمان‌ بسیاری را آنجا می‌گذراندم. با آغاز روز دفترچه‌یادداشت، جامدادی، کاغذهای فیش‌برداری و گاهی لپ‌تاپم را داخل کوله‌پشتی می‌گذاشتم و به کتابخانه صائب می‌رفتم. روزهایی که حوصله‌ای بود، ابتدا به زیارت آرامگاه صائب می‌رفتم. همیشه تاسف می‌خوردم که چرا آرامگاه مرد بزرگی مثل او را مرمت نمی‌کنند. پس از زیارت، وارد کتابخانه می‌شدم. رسم کتابخانه این‌گونه بود که اسم مراجعه‌کننده را یاداشت می‌کردند و از او امضا می‌گرفتند. پس از طی این مراحل نشریه‌ها را بررسی می‌کردم. با هر بار نگاه‌کردن، نشریه‌ای توجه مرا به خود جلب می‌کرد و غرق در خواندن می‌شدم. زمانی به خود می‌آمدم که ساعت‌ها گذشته بود و باید آنجا را ترک می‌کردم.
این نشریه‌ها، اصفهان دهه‌های ۲۰، ۳۰، ۴۰ و ۵۰ را برایم به تصویر می‌کشیدند. زمانی‌که روزنامه اصفهان امیرقلی امینی را نگاه می‌کردم، به حوادث آن سال‌ها می‌رفتم. زمانی‌که نشر زبان زنان را می‌خواندم، به سال‌های انقلاب مشروطه در اصفهان سفر می‌کردم. به آن روزها که بانو صدیقه دولت‌آبادی، اولین نشر زنان را در این شهر تاسیس کرد.روزهای بسیاری را در این مکان سپری کردم. آنجا زیرزمینی غبارگرفته از روزهای گذشته بود. بیشتر مصاحبه‌های خود را در این مکان گرفته‌ام. گفت‌وگو با بانو فروغ‌الزمان نوری اصفهانی، بانویی که برای جمع‌آوری مطبوعات اصفهان سی سال با عشق و علاقه تلاش کرد. گفت‌وگو با حسن رشتیان، شاعری توانمند که آداب‌ورسوم مردم اصفهان را به گویش شیرین اصفهانی در مجموعه‌ «یه وخدی بود» به نظم درآورد. افراد مهمی را در این کتابخانه ملاقات کردم. دکتر افسانه نجم‌آبادی بانوی خستگی‌ناپذیری که به‌دنبال عکس‌ها و سندهای زنان قاجار، از هاروارد تا ایران را سفر می‌کند. همچنین دیدار با دکتر پرویز ممنون که از مهاجرت او سال‌ها می‌گذرد؛ اما به این کتابخانه آمد تا از نشریه‌های آن استفاده کند. وی نخستین کسی است که در ایران در تئاتر به درجه استادی دانشگاه رسید و از پایه‌گذران اولین دانشکده تئاتر ایران است با لهجه شیرین اصفهانی!روزهایی را نیز به خاطرات مراجعه‌کنندگان اختصاص می‌دادم. آقای تبریزچی از این شهر خاطره‌ها دارد. از چهارباغ می‌گوید و سینماهایی که بود و اکنون نیست و... .
اما با تاسف بسیار، امروز این مکان را به مرکز اسناد و کتابخانه ملی تحویل دادند. کتابخانه اسناد ملی که برخورد در خوری با پژوهشگران نداشته است؛ چنان‌که پژوهشگران برای دسترسی به اسناد ضروری، سختی سفر به تهران را به جان می‌خریدند. چه دشوار است برای من که ساعت‌های بی‌شماری را در این مرکز سپری کرده‌ام. روزهای آخر را مضطرب و خسته، به فیش‌برداری می‌گذرانم. می‌بینم که نشریه‌ها را داخل کارتون می‌گذارند.
از کتابخانه بیرون می‌آیم و در کنار مادی نیاصرم پیاده به راه می‌افتم تا به چهارباغ برسم. ازیک‌طرف زیبایی درختان اطراف مادی، کمی حالم را بهتر می‌کند و ازطرفی خشکی‌اش غمی بر دلم می‌ریزد. چه بر سر شهر گنبدهای فیروزه‌ای آمده است؟ شهری که روزی زیبا بود و در ادوار مختلف، سیاحان فراوانی به خود دیده است. امروز اما کارگاه ساخت مترو؛ چهارباغ شکل زیبای گذشته را از دست داده است. به مدرسه چهارباغ می‌رسم. در کنار مدرسه کتابخانه‌ای است که اکنون کتابخانه حوزه علمیه است. محلی که روزی کتابخانه فرهنگ بود و مطبوعات اصفهان ابتدا در آنجا گرد آمده بود. مطبوعاتی که از کتابخانه شخصی ظل‌السلطان بود. از پارک هشت‌بهشت می‌گذرم. پیرمردهای این پارک تاریخ شفاهی ارزشمند اصفهان دیروز هستند و حال که امکان خواندن خبری از گذشته در نشریه‌ها وجود ندارد، باید پای صحبت قدیمی‌ها بنشینی. باری، مدت‌ها گذشته و مرکز مطبوعات صائب تعطیل شده است. گویی آواره شده‌ام. به کجا هجرت کنم؟ این خانه را چطور پس بگیرم؟راستی می‌دانی چند وقت پیش که به زیارت حضرت صائب رفتم، آرامگاه او را مرمت کرده بودند؛ ولی از مطبوعات خبری نبود. آن امضاهایی که در آن دفتر ثبت شد، به کجا رفتند؟
نظر شما