روانشناسی تاریخی (psychohistory)

مترجم: امید کفیل کاشانی

برخلاف افراد روان رنجوری که بحران های هویتشان منجر به آسیب های ریشه ای می شود،گاندی استقاومتش را از این بحران
و بحران های دیگر افزایش داد.اریکسون(۱۹۶۹) تفاوت بین بحران ها در افراد بزرگ مانند گاندی و افراد آسیب دیده از نظر
روانشناختی را این چنین توصیف کرد :((اینست تفاوت بین یک شرح حال و یک زندگینامه:بیماران،چه بزرگ چه کوچک،در
اثر این بحران های داخلی به طور روزافزونی دچار ضعف می شوند در حالی که در واقعیت تاریخی بحران داخلی تنها موتور
محرکه ایست گریزناپذیر برای کوشش های ابرمردان))
...

یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷
حیطه ی علمی روانشناسی تاریخی یک حیطه ی بحث برانگیز است که مفاهیم روانکاوانه را با متد های تاریخی ترکیب می کند. فروید (۱۹۱۰/۱۹۵۷) روانشناسی تاریخی را با بررسی لئوناردو داوینچی آغاز کرد و بعدها با ویلیام بولیت سفیر آمریکا در نوشتن یک کتاب روانشناختی درباره ی وودرو ویلسون رئیس جمهوری آمریکا همکاری کرد.اگرچه اریکسون (۱۹۷۵) این اثر را بد دانست،ولی متدهای روانشناسی تاریخی را برگرفت و آنها را اصلاح کرد به ویژه در مطالعه اش درباره مارتین لوتر (اریکسون،۱۹۵۸،۱۹۷۵) و مهاتما گاندی (اریکسون،۱۹۶۹،۱۹۷۵).هم لوتر و هم گاندی تاثیر مهمی در تاریخ داشتند چرا که هرکدامشان یک فرد استثنایی بودند که دارای تعارض شخصی به جایی بود که در زندگی اش در یک دوره ی تاریخی خاص پیش آمده بود و نیاز داشت که به صورت جمعی حل شود نه فردی.
اریکسون(۱۹۷۴) روانشناسی تاریخی را مطالعه ی زندگی فردی و جمعی با استفاده از متدهای ترکیبی روانکاوی و تاریخ دانست.او روانشناسی تاریخی را به کار برد تا باورهای اساسی خودش را اعلام کند که هر فرد محصول دوره ی تاریخی خودش می باشد و آن دوره های تاریخی هم تحت نفوذ رهبران استثنایی می باشند که هرکدام درحال تجربه ی یک تعارض هویت شخصی می باشند. اریکسون به عنوان نویسنده ی کتاب روانشناسی تاریخی معتقد بود که بهتر است با سوژه ی خود از نظر عاطفی درگیر شود.
مثلا،اریکسون دلبستگی عاطفی قوی ای به گاندی پیدا کرد که آن را مرتبط با جستجویش در زندگی برای یافتن پدری که هرگز ندیده بود می دانست.(اریکسون،۱۹۷۵).در کتاب حقیقت گاندی(Gandhi's Truth)،اریکسون(۱۹۶۹) درحالی که داشت به این پرسش پاسخ می داد که چگونه افراد سالم مانند گاندی با تعارض و بحران هویت درگیر می شوند در حالی که دیگر مردم در اثر یک تعارض کمتر ضعیف می شوند احساسات مثبت و قوی ای نسبت به گاندی نشان داد.اریکسون در جستجوی پاسخ سوالش،کل چرخه زندگی گاندی را بررسی کرد ولی روی یک بحران مشخص تمرکز کرد که این بحران در هنگامی به اوج رسید که گاندی میان سال،برای نخستین بار از روزه گرفتنِ خودخواسته به عنوان سلاح سیاسی استفاده کرد. گاندی به عنوان کودک،به مادرش نزدیک بود ولی با پدرش دچار تعارض شد.اریکسون به جای اینکه این وضعیت را به عنوان تعارض ادیپی ببیند،آن را فرصتی برای گاندی دید تا به سوی تعارض با شخصیت های مقتدر برود-فرصتی که گاندی در طول زندگیش بارها به دست آورد. گاندی در ۲ اکتبر ۱۸۶۹ در پوربندر هند به دنیا آمد.در جوانیش،در لندن حقوق خواند و در قیافه و ظاهرش چندان مورد توجه نبود.بعدها او درست شبیه یک شخص انگلیسی لباس پوشید.سپس به هند بازگشت تا در شغل وکالت کار کند.بعد از دوسال کار ناموفق،به آفریقای جنوبی رفت که مانند هند مستعمره ی انگلیس بود.او خواست که آنجا فقط برای یکسال بماند اما نخستین بحران هویتش او را بیش از ۲۰ سال آنجا نگهداشت. ۱هفته پس از اینکه یک قاضی او را از دادگاه محروم کرد،از یک تراموا بیرون انداخته شد به این علت که حاضر نشد صندلی اش را به یک مرد سفید پوست بدهد.این دوتجربه که همراه با تعصب نژادی بود زندگی گاندی را تغییر داد.تا وقتی که او بحران هویتش را حل کرد ظاهرش ناگهان تغییر کرد.دیگر،او کلاه ابریشمی و کت سیاه نمی پوشید،به جای آن،لنگ پنبه ای پوشید و نیز براساس آنچه اریکسون می گوید گاندی شال،با دوامی اساسی توسعه می داد که نشان دهنده ی بحران های هویت او بود.پنبه برای میلیونها نفر از مردم در سراسر جهان آشنا بود.در طول آن سالها در آفریقای جنوبی،گاندی تکنیک مقاومت منفی به نام ساتیاگراها را پرورش داد و از آن برای حل تعارض هایش با شخصیت های مقتدر استفاده کرد.ساتیاگراها یک عبارت سانسکریت به معنای متدی استوار و سرسخت برای به دست آوردن حقیقت است.
پس از بازگشت به هند،گاندی یک بحران هویت دیگر تجربه کرد و آن در سال ۱۹۱۸ و در سن ۴۹ سالگی وقتی بود که او در اعتصاب کارگران علیه مالکان آسیاب در احمد آباد تبدیل به چهره ای محوری شد.اریکسون از اتفاقاتی که پیرامون اعتصاب رخ می دهد به عنوان رخداد یاد کرده و هسته ی اصلی کتاب حقیقت گاندی را به این بحران اختصاص داده است.اگرچه این بحران یک اتفاق کوچک در تاریخ هند بود و توجه اندکی را در خودزندگینامه ی گاندی به خود اختصاص داد ولی اریکسون(۱۹۶۹)
آنرا دارای تاثیری بزرگ بر هویت گاندی به عنوان شخصی که دست اندرکار مبارزه ی منفی غیرخشونت آمیز بود می دید. کارگران آسیاب گفته بودند اگر خواسته های آنان مبنی بر اینکه پرداختی آنان ۳۵ درصد افزایش پیدا کند تامین نشود اعتصاب می کنند.اما مالکان آسیاب که پیش خودشان توافق کرده بودند بیش از ۲۰ درصد افزایش پرداختی ندهند در را به روی کارگران بستند و تلاش کردند تا اتحاد آنان را برهم زنند و گفتند که ۲۰ درصد افزایش پرداختی به آنانی که به کار بازگردند داده می شود. گاندی،سخنگوی کارگران،از این رخداد بسیار ناراحت شد.ناگهان در تصمیمی لحظه ای،گاندی گفت که دیگر هیچ غذایی نمی خورد تا درخواستهای کارگران تامین شود.این که اولین روزه از ۱۷روزه ی او تا پای مرگ بود،برای تهدید مالکان آسیاب آغاز نشد بلکه برای این بود که به کارگران نشان داده شود که به عهد باید وفا کرد.در واقع گاندی از این می ترسید که مالکان ممکن است از سر همدردی با او نه درک مشقت طاقت فرسای کارگران تسلیم شوند.
خلاصه در سومین روز،کارگران و مالکان به توافقی رسیدند که برای هردو باعث حفظ آبرو می شد-اینکه کارگران یک روز برای ۳۵ درصد افزایش و روز دیگر برای ۲۰ درصد افزایش کار کنند و برای بقیه آن هر مقدار که طرف میانجی صلاح بداند.فردای آن،گاندی دست از اعتصاب غذا کشید ولی مقاومت منفی او کمک کرد تا هویتش را شکل بدهد و ابزاری جدید برای تغییر مسالمت آمیز سیاسی و اجتماعی به او داد.
برخلاف افراد روان رنجوری که بحران های هویتشان منجر به آسیب های ریشه ای می شود،گاندی استقاومتش را از این بحران و بحران های دیگر افزایش داد.اریکسون(۱۹۶۹) تفاوت بین بحران ها در افراد بزرگ مانند گاندی و افراد آسیب دیده از نظر روانشناختی را این چنین توصیف کرد :((اینست تفاوت بین یک شرح حال و یک زندگینامه:بیماران،چه بزرگ چه کوچک،در اثر این بحران های داخلی به طور روزافزونی دچار ضعف می شوند در حالی که در واقعیت تاریخی بحران داخلی تنها موتور محرکه ایست گریزناپذیر برای کوشش های ابرمردان))
نظر شما