بلوریانی (بارلعام و یوسافات)

داستانی از شرق مسیحی

جلیل نوذری
داستان بِلَوْهَر و بوذاسْف در ایران نام آشناست. شاید بیش تر از آن که با نام داستان آشنا باشیم با قصه های آن که در متون فارسی به فراوانی بازگفت شده اند و نیز تأثیر غیر مستقیم آن بر گفتمان نویسندگان کهن مان انس داشته باشیم. جلال الدین محمد بلخی چندین بخش آن را در مثنوی خود گنجانده است. اما هم چنین، این داستانی است که به گواه گفتاوردی که از لئو تولستوی در دیباچه ی مترجم انگلیسی آمده است آن چنان بر او اثر کرد که راه زندگی اش را تغییر داد. و او تنها اروپایی متأثر از این داستان شگرف نیست...

سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
برگردان از ترجمه ی انگلیسی متنی به زبان گرجی کهن
داستان بِلَوْهَر و بوذاسْف در ایران نام آشناست. شاید بیش تر از آن که با نام داستان آشنا باشیم با قصه های آن که در متون فارسی به فراوانی بازگفت شده اند و نیز تأثیر غیر مستقیم آن بر گفتمان نویسندگان کهن مان انس داشته باشیم. جلال الدین محمد بلخی چندین بخش آن را در مثنوی خود گنجانده است. اما هم چنین، این داستانی است که به گواه گفتاوردی که از لئو تولستوی در دیباچه ی مترجم انگلیسی آمده است آن چنان بر او اثر کرد که راه زندگی اش را تغییر داد. و او تنها اروپایی متأثر از این داستان شگرف نیست.
تا پیش از انتشار «بلوهر و بیوذسف» نظام تبریزی آن چه به فارسی از این داستان در دست داشتیم ترجمه ای بود که ملا محمد باقر مجلسی، عالم شیعی دوران صفوی، بدست خود از داستان نموده و در «عین الحیوه» اش گنجانده بود. اصل عربی داستان را هم او در «بحار الانوار» خود آورده بود. متن روایت او بی کم کاست شرحی است که شیخ صدوق در کتاب خود مشهور به «اکمال الدین و اتمام النعمه» (گرد آوری شده در قم، ۳۵۰ هجری قمری) به دست داده است.
مانند همه ی متون دیگری که انسان را در کلیت انسانیت خود مخاطب می سازند حوزه ی دلبستگی به این داستان تنها محدود به خوانندگان ایرانی نبوده است. این روایت که از همان دیرباز علاقه ی شنوندگان و خوانندگانش را به خود جلب کرده بود، به دلیل نگاه جهانی ویژه ی خود به دنیا و کارکرد انسان در آن توانست از مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و دینی گوناگونی گذر کند و به شکل گیری گفتمان مشترکی کمک نماید که تفاوت های ظاهری زبانی شان جز پوسته ی نازکی بر یک سانی نگاه آن ها به جهان نیست. از نام آشنا ترین روایت هایی که در جهان مسیحی از این داستان موجود است باید از «بارلعام و یوسافات» و کتابی که هم اینک برگردان اش را دست دارید، یعنی «بلوریانی» نام برده شود.
با آن که نزدیک به چهار دهه از آخرین کار اساسی بر روی داستان بلوهر و بوذاسف می گذرد، هنوز هم دلایل یا یافته هایی بر رد فرضیات آن دوره ارایه نشده است. بنابراین، هنوز هم شرح معروف به اسماعیلی که اصل عربی و برگردان فرانسوی آن به دست ژیماره در سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ منتشر شد کهن ترین روایتی است که از داستان موجود است. آن شرح با آن که به زبان عربی و پس از اسلام تهیه شده است، و برغم تلمیحات به برخی آیات قرآن که در آن آمده است دین مشخصی را تبلیغ نمی کند. روایت «بلوریانی» که اکنون پیش روی شماست حلقه ی میانی و انتقال دهنده ی داستان در مهاجرت خود از خاور به باختر و از روایتی غیر دینی به روایتی ترسایی است. مسیحی شدن تام و تمام داستان با ترجمه ی این متن گرجی به زبان یونانی رخ می دهد، یعنی شرحی که زیر عنوان «زندگی بارلعام و یوسافات» در دست است. نظیر این وضعیت در ایران با شرح نظام تبریزی اتفاق می افتد که داستان را به رساله ای شیعی بدل می کند.
در این حلقه ی میانی، یعنی در «بلوریانی"، شاهد نخستین اشاره های مسیحی به صورت حرف هایی هستیم که مترجم گرجی در کتاب دوم در دهان بَلَهْوَر و سپس در کتاب پایانی در دهان یوداساف می گذارد. این افزوده ها در چند جا باعث شده است که کتاب شبیه به کتابی نیایشی و حتی تبلیغی برای آیین مسیحی بشود. خواننده باید بداند که این افزوده ها حتی در کهن ترین نسخه های موجود که روایت های اسماعیلی و اکمال الدین اند دیده نمی شوند، و در گردش بعدی متن در فرهنگ های گوناگون و بنا به بافتی که مترجم در آن دست به کار برگردان می شود در متن پدیدار می آیند.
بلوریانی هم مثل شرح های فارسی ماننده ی خود گنجینه ی داستان در داستانی است که گرد آورده ای از بهترین داستان های کهن را در قالب افسانه و تمثیل در خود جای داده است. در یادداشت های پایان کتاب به این داستان ها پرداخته ام. آن چه لازم است گذرا در این جا بنویسم این است که در بلوریانی داستانی نیست که در شرح اسماعیلی عربی نیامده باشد، به عبارت دیگر این شرح اضافه ای بر کتاب بلوهر و بوذاسف ندارد. اما، چند داستان در آن هست که در نسخه های مشهور ایرانی، یعنی شرح نظام تبریزی و اکمال الدین نیامده اند. این داستان ها عبارتند از: داستان آهوی دست آموز، داستان همسر هوسباز و داستان کودکی که زن به چشم ندیده بود. اما، دو تا از زیباترین داستان ها را که در شرح نظام تبریزی آمده اند نه تنها بلوریانی، بلکه هیچ کدام از دیگر شرح های موجود ندارند. این دو داستان، «مثال نفس انسانی با بدن و تشبیه او به شتر مسافر» و «مثال نفس انسانی با بدن و تشبیه او به مرد خفته در صندوق آبگینه «، به نظر من، به لحاظ سبک و نوع نگاه شان جز جدایی ناپذیر حلقه ی داستان های بلوهر و بوذاسف اند، و طبیعی است که با نیامدن آن ها در متن عربی به گرجی هم راه نیافته، پس به متن یونانی هم انتقال نیافته باشند و در جهان اروپایی و ترسایی سابقه ای از آن ها نباشد. هم چنین دو داستان دیگر هم هست، داستان «پادشاهی که گوشت فرزند خورد» و داستان «مرغ قَدِم» که در شرح های اسماعیلی و ایرانی آمده اند و در بلوریانی، و به دنبال آن در شرح یونانی اثری از آن ها نیست.
از نظر ساختار و پایان متن دو گروه بندی در شرح های روایت دیده می شود. شرح اسماعیلی، شرح هومل، بلوریانی گرجی و شرح یونانی با بیان داستان پادشاه هند آغاز می کنند و به زادن شاهزاده می رسند، سپس شرح دیدار شاهزاده ی جوان با بلوهر حکیم را می گویند و پس از آن، ماجراهای مفصل بوداسف را پس از عزیمت بلوهر از نزد او می گویند، ماجراهایی که او در آن ها تنهاست و اطلاق عبارت «بلوهر و بوداساف» به آن درست نیست. کهن ترین نمونه ی این شرح ها، که گمان می رود بقیه ی روایت های این سنت از روی آن بازنویسی شده باشند شرح اسماعیلی است. تقسیم بندی این شرح به صورت زیر است:
۱) پیش درآمد: ماجرای پادشاه هند، شرح زدان شهزاده و پیشگویی ستاره شناسان و مواجه ی جوان با چهار نشانه
۲) بخش اول: شرح دیدار شاهزاده و حکیم دربردارنده ی تمثیل ها، گفتگوهای دینی، اندرزها
۳) بخش دوم: ماجراهای دور و دراز بوداسف به تنهایی در سفر تنهای او و داستان های کهن
۴) پس درآمد: سرانجام بوداسف
شرح بلوریانی این ساختار چهار قسمتی را به صورت کتاب های اول و دوم و سوم در می آورد. دلیل این تغییر ساختار شاید اهمیت نمادین عدد سه (تثلیث) باشد. در این ساختار تازه، بخش پیش درآمد شرح اسماعیلی به صورت کتاب اول، بخش اول به صورت کتاب دوم و بخش سه و پس درآمد به صورت کتاب سوم در می آیند. بالاترین حجم تغییر در مسیحی کردن گفتمان کتاب در همین قسمت های آخر شرح اسماعیلی پیش می آید که ماجراهای آوارگی بودا در آن به صورت پیدایش قلمرو مسیحی یوداساف بازنموده می شود.
آن چه اهمیت بلوریانی را برای ما ایرانی ها بیش تر می کند همین کتاب سوم آن است. ابن ندیم در «الفهرست» خود از وجود کتابی به نام «بوداسف مُفْرَد» افزون بر کتاب «بلوهر و بوداساف» نام می برد که امروزه در دست ما نیست. یک انگاره ی پژوهشگران این است که بخش دوم و پس درآمد شرح اسماعیلی، یا همان دفتر سوم بلوریانی گرجی در واقع همان کتاب مستقل «بوداسف مفرد» است که در «بلوهر و بوداساف» گنجانده شده و هر دو به صورت یک کتاب در آمده اند. اگر این انگاره درست باشد، ما در وجود کتاب سوم بلوریانی به کتاب گم شده ی «بوداسف مفرد» دست پیدا می کنیم که البته گفته ها و نیایش هایش به قالبی ترسایی درآمده اند.
اما، اهمیت کتاب سوم بلوریانی برای متن پژوهی ایران از زاویه ی دیگری هم است که با تغییر ساختار آخر روایت شرح اسماعیلی پیش می آید. در تصویر کردن جامعه ی آرمانی مبتنی بر آموزه های دینی و حکمت، که پردازنده ی شرح گرجی ایجاد آن را به یوداساف نسبت داده است، وی نمی توانسته است بی توجه به سیاست نامه ها و آرای حکما در این باب باشد. این جاست که به نظر می رسد او الگوی خود را از اندیشه ها و حتی متون ایرانشهری گرفته باشد. مطالعه ی کتاب سوم، از این نظر می تواند هدیه ای را برای متن پژوهی ایران آشکار کند که این کتاب در دل خود نگه داشته است: این که کتاب سوم در تغییرات خود از بوداسف مفرد، و شاهزاده ای آواره، به کتاب سوم بلوریانی، که یوداساف در آن بر قلمرویی مسیحی پادشاهی می کند که نمونه ی عدالت است، بر مبنای الگوی سیاست نامه ای ایرانی پرداخت شده باشد، الگویی که هنوز در اروپای قرن نهم که بلوریانی در آن پرداخت شد وجود نداشت.
گروه بندی دوم از آن شرح «اکمال الدین و اتمام النعمه» است که با حفظ یک سانی در بخش های پیش درآمد و اول با شرح اسماعیلی، بخش دو و پس درآمد را کوتاه کرده است و جز ردهایی کم سو رنگ های بودایی و کهن داستان را پاک کرده است. بخش پایانی شرح نظام تبریزی از این هم کوتاه تر و البته ناقص است اما به دورانی تعلق دارد که هنوز آثار داستان های کهن غریب در آن مانده است.
روایت بلوهر و بوذاسف همواره دارای رابطه ی اندام وار و هنوز پژوهش ناشده ای با اندرزهای بزرگمهر بوده است. آن اندرزها در روایت هایی از داستان به صورت مستقیم آمده است (مثل شرح نظام تبریزی)، و در روایت هایی برگردان مطالب از «جاودان خرد» ابن مسکویه گرفته شده است. در شرح بلوریانی جز در اشاره ای گذرا این اندرزها را نمی یابیم. اما در عوض، در بخش های ۵۴ و ۶۵ و جاهای پراکنده ی دیگر که پر از اشاره های سیاست نامه ای است، مطالب کوتاه و عبارات دلنشینی آمده است که وجود پیوندی میان این کتاب و آموزه های نهج البلاغه را به پیش می کشد. چنان که محمد آرکون در مقدمه ی خود بر «جاودان خرد» ابن مسکویه می نویسد، وجود این گونه پیوندها میان شرح های بلوهر و بوداساف، جاودان خرد و نهج البلاغه، یک بار دیگر ما را به بازخوانی همه ی آن متون دعوت می کند. شاید همین حس گنگ پیوند بوده است که علمای شیعه را بر آن داشته است این کتاب را در زمره ی کتب خود بازنویسی و نگه داری کنند.
مترجم فارسی آگاه است که در جاهایی در ترجمه ی متن تنشی دیده می شود. این تنش، در کنار بضاعت محدود زبانی و نگارشی من، به نظرم از دوگانه گی زبان کتاب ناشی می شود. داستان ها، افسانه ها و تمثیل های کهن، به هر زبانی که گفته شده اند، همواره از ساده ترین واژگان و ساخت های نحوی تشکیل شده و همیشه به گونه ای گفته شده اند که رابطه ای در حضور و از زبان گوینده به گوش شنونده را تداعی کرده اند. به زبان دیگر، مطالبی اند که برای بیان شفاهی پرداخت شده اند. هم داستان های کهن ایرانی، هم قصص دینی اسلامی، و هم انجیل نمونه ی عالی این شیوه داستان «گویی» ساده و همه فهم اند. زبان بلوریانی هم در بیان این مطالب ساده و روان است. اما آن جا که سخن به بیان تأویل داستان ها و موعظه و آموزه و تبلیغ می رسد شاهد پیچش در زبان می شویم. از این رو، تنشی که در بالا نوشته ام خود را در دنده به دنده شدن مداوم این حالت ها به همدیگر نشان می دهد. به نظر من، متن اولیه و اصلی بلوهر و بوداساف بر مبنای سنت داستان گویی کهن به زبان ساده ای پرداخت گردیده بود و در گسترش بعدی خود خُرد خُرد مواردی به آن افزوده شد که از نثر نویسی زمان خود پیروی می کردند. از میان دو متن موجود فارسی، متن عین الحیوه مربوط به دوران صفوی است و تاآن هنگام نثر نویسی فارسی چند مرحله را گذرانده است. شرح پر اطناب نظام تبریزی هم که با نثری مصنوع و پر از اضافات نامربوط از متکلف ترین نمونه های نثر نویسی تاریخ زبان ماست. مترجم حاضر کوشیده است برگردانی هر چه نزدیک تر به متن ارایه کند و بر اشتیاق خود بر زیبا سازی، روان سازی و زدودن بوی ترجمه از بخش های دشوار آن مهار زند. بلوریانی شاهکاری ادبی است و جز این حقش نیست.
می دانیم که داستان مورد بحث ما قبل از جایگزینی زبان پهلوی با فارسی دری پرداخت شده است. هم چنین، هنوز هم متنی از روایت که مربوط به دوران شکوفا شدن نثر فارسی دری باشد در دست نداریم، در حالی که می دانیم کهن ترین شرح موجود که به عربی است و منبع بلوریانی بوده است در همان دوره ی آغازین همه گیر شدن فارسی دری، و به احتمال زیاد بدست مترجمی که خود ایرانی زبان بوده است به زبان عربی ترجمه شد. شیخ صدوق هم روایت خود را در ۳۵۰ هجری، یعنی اندکی پس از رودکی اما در اوج شکوه فارسی ساده و هنوز بی پیرایه، در قم گردآوری کرد و به عربی نوشت. در نبود نمونه، دشوار است بتوان دریافت مترجم شرح عربی و شیخ صدوق هنگامی که با نیمه ی دیگر توانش زبانی خود، یعنی زبان فارسی آن دوره متن را مرور می کردند، آن را به زبان مادری خود چگونه می خواندند و می نوشتند.
هنوز از متنی که منبع ترجمه ی عربی بوده است چیزی نمی دانیم. می دانیم که عبدالله روزبه (ابن مقفع) پهلوی می دانست، اما این گمان را در مورد شیخ صدوق نمی بریم. او می نویسد که این داستان را نظر به رغبت همگانی به خواندن چنین داستان هایی در کتاب خود گنجانده است. منابعی که او متن را از روی آن ها گرد آوری و روایت کرده است به کدام زبان بوده اند؟ پهلوی، سغدی یا دری؟ این که او خواسته است با گنجاندن متن در کتابش که به عربی بوده است بر جذابیت کتابش بیفزاید به صورت تلویحی دلالت بر این می کند که آن را به زبان دیگری در اختیار داشته است. می دانیم که شرح او با شرح عربی موجود تفاوت هایی دارد و به سنت دیگری از روایت داستان متعلق است. روایت اولیه ی او چه پهلوی باشد و چه دری، دلالت بر محبوبیت آن در آن زمان می کند. در این صورت در همان موقع هم در ایران بیش تر از یک روایت از داستان داشته ایم، یکی به پهلوی که بدست عبدالله روزبه یا کس دیگری به عربی گردانیده شد، و امروز به شرح عربی اسماعیلی مشهور است، و دیگری به پهلوی یا دری که پایه ی متن الحاقی شیخ صدوق در کتاب خود است، و چون نامبرده خود پهلوی نمی دانست، نمی تواند آن را به پهلوی خوانده باشد. او بر اساس شنیده هایی شفاهی به فارسی دری از کسی که متن را به پهلوی خوانده بود هم نمی توانست برگردانی چنین دقیق به عربی ارایه کند. مسلم آن است که متن بلوهر و بوداسف در فضایی که شیخ صدوق در آن می زیست آن قدر رواج داشته است که مورد علاقه ی خاص و عام باشد و او را برانگیزاند تا برای جلب خوانندگان عربی دان به خواندن کتابش آن را در اثر خود بیاورد.
بیرون کشیدن کتاب های خطی از کنج های فراموش شده و همگانی کردن آن ها از طریق انتشار متن های ویراستاری شده ی پاکیزه ماده ی خام و از ارکان پژوهش تاریخ و فرهنگ کشورها است. هیچ هویت فرهنگی را که بخواهد در جهان مناسبات پیچیده ی سفر اندیشه ها و بده بستان های فرهنگی باقی بماند و بر سهم و نقش خود در ایجاد میراث مشترک بشری پای بفشرد گریزی از بازیابی و پژوهش متون خود نیست. اما در موارد زیادی، ردی از یک متن در خود کشور زادگاه آن و یا به زبان اصلی آن باقی نمانده است، اما به همان صورت، و یا با تغییر شکل و گفتمان در زبان دیگری موجود است. بلوریانی چنین متنی است.
سازمان یونسکو بلوریانی را جزو گنجینه ی فرهنگی ملت گرجی ثبت و منتشر کرده است. انتشار برگردان فارسی این کتاب، که شاهکار ادبیات گرجی است، علاوه بر تأکید بر پیوندهای دراز مدت فرهنگی میان دو ملت، از نظر متن پژوهی نیز برای ما ایرانیان دارای اهمیت بزرگی است. این میراث مشترکی است که ما را با همسایگان مان پیوند می دهد: پیوندی که متاسفانه در نوشته ی مقدمه نویس گرجی کتاب کم رنگ و گم مانده است.
متن گنجانده شده در اکمال الدین به عربی و با ترجمه ی باقر مجلسی به فارسی موجود است. شرح «بلوهر و بیوذسف» نظام تبریزی را محمد روشن تصحیح و مرکز نشر میراث مکتوب منتشر کرده است. شرح کوتاه عربی «داستان شاهزاده و زاهد» مشهور به نسخه ی هومل با برگردان این مترجم به فارسی در نشریه ی «آینه میراث» چاپ شده است. متن یونانی داستان با توجه به حجم و دشواری آن، و نیز مأموریت آن که تبلیغی است توجیه ترجمه به فارسی در موقعیت کنونی را ندارد، و اگر هم بشود چیزی به دانش ما از روایت بلوهر و بوداساف نمی افزاید جز آن که بدانیم اروپا و مسیحیان این روایت را در نهصد سال گذشته چگونه خوانده اند. هیچ نکته ی اساسی در آن کتاب نیست که در بلوریانی، که مرجع آن است، یافت نشود. در نتیجه، با انتشار این ترجمه از بلوریانی، خواننده و پژوهشگر فارسی زبان متن های پایه ای روایت جز یکی از آن ها را به زبان خود در اختیار دارد. آن چه انجام نشده مانده است کلیدی ترین و کهن ترین شرح روایت است که به زبان عربی است و به صورت علمی تصحیح و منتشر شده است. دانیا ژیماره، پژوهشگر و تصحیح کننده ی متن خود به انجام ترجمه ای به فرانسه از آن نیز اقدام نمود. متاسفانه، و با گذشت نزدیک به چهار دهه، آن اصل عربی و برگردان فرانسه اش تا کنون نه به فارسی و نه حتی به انگلیسی ترجمه و منتشر نشده اند. با توجه به این که ویراستار و مترجم فرانسوی کتاب بخشی از کار خود را بر اساس اسناد کتابخانه ی مَلِک و همکاری استادانی ایرانی انجام داده است، ترجمه کتاب و یادداشت های آن می توانند به کتاب شناسی معوق مانده ی ما از این روایت دیر پاینده ی ایرانی یاری کنند.
در این برگردان، یادداشت های مترجم انگلیسی در همه جا به صورت پانوشت در همان صفحه آورده شده است. این موارد را با شماره ی ارجاع در بالای واژه ی مورد گفتگو نشان داده ام. اما، مواردی را که خود برای خواننده ی فارسی زبان تهیه کرده ام، در یادداشت های پایان کتاب آمده اند. این موارد را شماره ای بین دو ابرو () در بالای واژه ی مورد نظر نشان می دهد. این را هم بیفزایم که برگردان آیه هایی را که با نشان گفتاورد « « در کتاب آمده اند به جای ترجمه ی مستقیم متن، از ترجمه ی فارسی کتاب مقدس، انجمن کتاب مقدس، چاپ دوم، ایران، ۱۹۸۷، بدست داده ام.
بلوهر و بوذاسف داستانی است که در ایران بزرگ پرداخته شده و جهانی شده است. سرافرازم اگر با این برگردان توانسته باشم شاخه ی پرباری از درخت را که به خانه ی همسایه راه یافته و به زبان ایشان سخن گو شده است در منظر صاحبان باغ بیاورم.
کتاب بلوریانی را انتشارات ابریشمی در ۱۹۸ صفحه، جلد شمیز، به بهای ۲۲۰۰۰۰ ریال منتشر کرده است.
منبع: اختصاصی مورخان
نظر شما