هفدهم ذیقعده ی ۱۳۱۳ بود، سرتاسر ممالک محروسه در تدارک برگزاری جشن پنجاهمین سال سلطنت سلطان صاحبقران ناصرالدینشاه قاجار بودند، تدارکات عظیمی با هزینههای گزاف چه در ایران و چه در نمایندگیهای رسمی ایران در سایر ممالک جهان، فراهمشده بود تا به این مناسبت جشنهایی برپا گردد.
اما صدای تیر تپانچهای خواب جشن را از چشمان همه ربود، تپانچهای که در دست میرزا رضا کرمانی دستفروشی فقیر و زجردیدهای بود. که از رفتار ستمکارانهی کامران میرزا (حاکم تهران) و مأمورانش به خشم آمده و تحت تأثیر انتقادهای تند مخالفان تبعیدی قاجاریه به قتل شاه اهتمام ورزیده بود، دستان میرزا و صدای تپانچهاش، بیداری ایرانیان را به ارمغان آورد.
ناصرالدینشاه در روز هفدهم ذیعقده ی ۱۳۱۳ هجری قمری برابر با دوازدهم اردیبهشتماه ۱۲۷۵ هجری شمسی در پنجاهمین سالگرد جلوسش بر تخت سلطنت قاجار به همراه امین السلطان صدراعظم و چند تن از درباریان برای شکرگزاری مراسم جشن نیمقرن پادشاهیاش به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری رفته بود. ظاهراً این نخستین باری بود که صحن حرم در حین زیارت ملوکانه قرق نشده و مردم در داخل صحن مانده بودند. گفتهاند که شاه تصمیم داشت روز قبل به زیارت برود اما چون منجم او آن روز را میمون ندانست، لذا زیارت را بهروز بعد موکول کردند، میگویند در روز قتل ناصرالدینشاه، هوا بهاندازهای دلپذیر بود که شاه از فرط شادی کلاهخود را در هنگام ترک قصر به هوا پرتاب کرد، این موضوع در خاطر مردم باقی ماند زیرا شاه بهندرت در ملاء عام کلاهخود را برمیداشت. هنگامیکه نماز و زیارت شاه تمام شد و میخواست حرم را ترک گوید، میرزا رضا، به روال همه عرض حال دهندگان، به شاه و اطرافیانش نزدیک شد. درحالیکه دست به روی شاه دراز کرده بود تا عریضهاش را تقدیم دارد، ناگاه تپانچهی کوچکی را بیرون آورد و بیدرنگ چند تیر شلیک کرد که یکی به قلب شاه اصابت کرد. «شاه مرگی» در ایران همواره دلهرهی آنی و هرجومرج به دنبال داشت و بدون شک در مواجهه با چنین عواقبی بود که امین السلطان ترتیب داد جسد شاه را مخفیانه از درون صحن بیرون ببرند و در کالسکه سلطنتی بنشانند. در بازگشت به کاخ گلستان خودش نیز در کنار جسد بر جای نشسته شاه نشست و اندام بیجان او را به حرکت درآورد، گویی شاه برای جمعیتی که در طول بازگشت به پایتخت ازدحام کرده بودند دست تکان میدهد و سر میجنباند. این نمایش خیمهشببازی با ناصرالدینشاه بیجان قطعاً آسانتر از بازی دادن ناصرالدینشاه زنده بود، امین السلطان در رأس دولت بهسرعت مقدمات لازم برای انتقال آرام تاجوتخت را فراهم آورد. ابتدا با وزرای مختار روسیه و انگلستان به مشورت پرداخت و هر دو تعهد دولتین متبوع خود را نسبت به جانشینی مظفرالدین میرزا تأیید کردند و از او خواستند شاه زادگان خاندان سلطنتی و از همه مهمتر ظل السلطان را وادار مراتب وفاداری خود به شاه جدید را اعلام کنند. فوج قزاق به سرکردگی یک افسر روسی هم برگماشته شد تا پایتخت را امن نگه دارد. مظفرالدین شاه از تبریز فرارسید و در بیست و هفتم ذیحجه سال ۱۳۱۳ به تخت نشست. قتل ناصرالدینشاه برای دربار اتفاقی نبود که بتوان بهسادگی از کنار آن گذشت، اذعان عمومی این رویداد را به تفسیر و تبیین میگذاشتند و شاید امین السلطان این مطلب را بهخوبی درک میکرد که دستور داد پیشپردهای در آغاز تعزیههای تکیهی دولت در ذکر مناقب شاه شهید خوانده شود این عمل را میتوان در راستای تسکین تشویش مردم که از حادثهی شاه کشی افزایشیافته بود، دانست.
ناصرالدینشاه که در چهل سال قبل در ترور مهاجمان ناموفق بابیه قرارگرفته بود جان سالم به دربرده بود، ولی این بار نتوانست در مقابل تیر میرزا رضا کرمانی دوام آورد. این ترور ماهیتی متمایز از پادشاه کشیهای تاریخ گذشته داشت، پیش از آن برخی تاجداران و امیران درنبرد قدرتطلبی خانوادگی کشته شدند و یا به دست سرکشان برافتادند و یا به دست تیغ سرداران و گماشتگان خویش جان سپردند و در این حادثهها منطق اجتماعی سهمی نداشت؛ اما این بار کشندهی شاه در زمرهی طبقه رعیت بود به سخن دیگر نه مدعی تخت و تاج شاهی بود و نه از خدمهی درباری بود. او در محاکمه خود بنیاد ستمگری را محکوم کرد و خود را متکی به ارادهی عام شناخت. در بازجوییها شواهدی دال بر دخالت سید جمالالدین اسدآبادی در ماجرای قتل ارائه شد، به نظر میرسد اسدآبادی در اجرای نقشه سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی برای ایجاد یک خلافت اسلامی مرکب از کشورهای سنی و شیعه دست داشت و ناصرالدینشاه بهعنوان نخستین مانع در اجرای این نقشه محسوب میگردید و درواقع قتلی که میرزا کرمانی مرتکب شد دفتر ترور سیاسی را گشود، همینکه خبر آن حادثه منتشر گشت، کسانی برخاستند و مردم را به جمهوریت دعوت کردند، که راه به جایی نبردند، اما آنچه واقعی بود مظفرالدین شاه و دولت وی، بحران سیاسی سختتری را در پیش رو داشت.
ناصرالدینشاه برخلاف شاهان قبلی در تیررس افکار عمومی قرارگرفته بود و هر بدبختی و مصیبتی که در مملکت فرومیآمد از جانب مردم مقصر بلاشک آن شخص خود شاه بود، سید جمالالدین اسدآبادی در حین واقعهی تنباکو با اعلامیههای سخت خود که تنها عزل ناصرالدینشاه را میطلبید، به این تفکرات دامن زد. علاوه بر سید جمالالدین، دو روشنفکر دگراندیش دیگر نیز در اشاعهی گرایشهای ضد قاجار میرزا آقاخان کرمانی و یار همشهری او شیخ احمد روحی نویسندگان فعال و تندرو که با سبک نوشتاری ساده خود بهخوبی در میان مردم شناختهشده بودند. با در نظر گرفتن دامنهی گستردهی انتقادات، اقدام ناصرالدینشاه در بزرگداشت پنجاهمین سالگرد پادشاهیاش و ملاقات عمومی با مردم، چهبسا تلاشی بود نمادین در جهت تجلیل پادشاهی و تجدد میثاق شاه و رعیت، درست در هنگام تزلزل ستونهای سنتی سلطنت بود. برخی گرفتن عریضه از عوام و عدم واکنش قوی به انتقادات را برنامهای از پیش طراحیشده درراه اصلاحات ناصرالدینشاه و شاید هم درصدد عزل امین السلطان از صدارت میدانستند. این شایعاتی بود که در محافل درباری دهانبهدهان میگشت و خیالپردازیها از قتل شاه تا بدان جا رفت که صدراعظم را نیز شریک این جرم دانستند، اما مشروح شهادتنامهی میرزا رضا کرمانی احتمال چنین توطئهای را ضعیف میکند.
در دوران طولانی سلطنت ناصرالدینشاه، سلطه قاجاریه به گونه مؤثری تداوم یافت درحالیکه در بطن خود زمینههای انقلاب را پرورش میداد، تلاشهای ناصرالدینشاه برای انجام اصلاحات در کشور با شکست مواجه میشد و موجب برانگیختن احساس نارضایتی از امور در بین مردم میشد. حتی خود ناصرالدینشاه که با چند سفری که به اروپا داشت و با شیوههای حکومت و کامیابیهای اروپاییان آشنا شده بود از اوضاع راضی نبود و اطرافیان و درباریان و صاحبمنصبان را مقصر و فاسد میدانست، اما آنچه مردم نمیدیدند نیت او بود و در همهی زمینهها وی را مقصر و مسبب تام میدانستند. در این اوان نیروهای انقلابی از زمان و فرصت جبههگیری برخوردار شدند این نیروها تلاش میکردند تا پادشاه ضعیفتری را جانشین وی سازند تا تداوم حکومت مطلقه فردی و اداره کشور تحت کاردانی شاه درهمشکسته شود، سیاست سرکوب کردن نیروهای انقلابی خودبهخود تب انقلاب را بالا برد و پسازآن که شاه در قیام تنباکو (۱۳۰۸ ه.ق) عقبنشینی کرد، راه برای یک حرکت انقلابی هموار گردید. در این حرکت مردم در پشت سر روحانیون در یک جبههگیری علیه سلطنت و خارجیان وارد عمل شدند. این موضوع آخرین و قاطعترین دلیل انزوای شاه از مردم بود و تلاشهای آخر عمر شاه برای پی بردن به گفتگوهای مردم در خلوت و در انجمنهای مخفی و آگاهی از نقشههای آنان بینتیجه ماند، بااینکه ناصرالدینشاه دارای یک احساس اصیل و رسالت اصلاحات بود، لیکن هیچگاه نتوانست خود را با نظریات مترقیانِ مردم سازگار سازد.
رؤیاهای ناصرالدینشاه در جشن پنجاهمین سال سلطنت با تپانچه میرزا رضا کرمانی در هم شکست و پرده آخر پادشاهی طولانی او اثری عبرتانگیز بر اذهان اتباعش گذاشت، تیر تپانچه میرزا نهفقط به قلب شاه، بلکه به پایههای ستون قاجاریه خورده بود و آن را سست و ضعیف کرد؛ و انگار خود میرزا رضا هم این را میدانست که اینچنین گفت: «من به تمام خلایق و همچنین به ملت و مملکت خدمت کردم. من این شجره را آب دادم و دارد ثمره میدهد. مردم همه خواب بودند و حالا دارند بیدار میشوند». ترور ناصرالدینشاه زمینهای را رقم زد که برای نخستین بار در تاریخ ایران انقلابی مردمی شکل گرفت که توانست در دوران محمدعلی شاه، پادشاه را از تخت سلطنت فرود آورد.
عهد ناصری از نگاه محافظهکاران، دورانی باثبات و امنیت بود که ایران را به عصر نوین جهانی نزدیک کرد، اما در مقابل از نگاه تجدد خواهان حکومت وی عصر انحطاط و فساد وانمود شد، این تصویر دوگانه در توصیفات زمان پهلوی بهخوبی مشهود است، تاریخنگاری دولتی عصر پهلوی، ناصرالدینشاه را پیوسته سرزنش و مسخره کرده و او را مستبد و خائن و فرومایه خوانده، که نه جلو رخنه دول خارجی را گرفت و نه درصدد نوسازی مملکت برآمد. تاریخنگاران دولتی که در زمان پهلوی چهره خشک و انعطافناپذیر رضاشاه و تکاپوی او برای حصول به تجدد را بسیار خوب و درخشان مینگاشتند ولی درباره ناصرالدینشاه که وی نیز چهرهای خشک و انعطافناپذیر و در تلاش در تجدد داشت را فاسد و کارهای وی را خیانت قلمداد کردند، درحالیکه دوره پهلوی با تأکید بر قدرت شاه گونهای بازگشت به عصر ناصری بود و تنها فرق آن دو، تجدد بر پایه نفت بود که پهلوی داشت و ناصرالدینشاه از داشتن چنین ابزار قدرتی محروم بود.
ترور ناصرالدینشاه ایران را وارد مرحلهای جدید در عرصه سیاسی و اجتماعی کرد مرحله ای که این بار مردم را برای تصمیم گیری ها بپا خواسته بود، که شاید برای تحلیل و تبیین آن به نوشتاری بس مفصلتر و عریضتر نیاز باشد و در این مختصر یادداشت مجالی برای نویسنده نیست.
منابع:
- ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران. مترجم: مهری قزوینی (۱۳۷۶). تهران انتشارات کویر.
- پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران. مترجم: محمد رفیعی مهرآبادی (۱۳۷۳). تهران موسسه انتشارات عطایی.
- عبدالعظیم رضایی، تاریخ ده هزار ساله ایران (۱۳۷۸). تهران انتشارات در و انتشارات اقبال.
- احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران. جلد اول (۱۳۵۹). تهران چاپخانه سپهر.
- ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه. جلد اول (۱۳۶۳). تهران انتشارات جاویدان.
- عباس امانت، قبله عالم. ترجمه: حسن کامشاد (۱۳۸۳). تهران نشر کارنامه.
- فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطه ایران (بی تا). تهران کانون کتاب ایران.
- حامد الگار، دین و دولت در ایران - نقش عالمان در دوره قاجار. ترجمه: ابوالقاسم سری (۱۳۶۹). تهران انتشارات توس.
- علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار (۱۳۸۷). تهران نشر بهزاد.
- ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان. به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی (۱۳۵۷). تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
ترور ناصرالدین شاه آغاز فصلی جدید در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران
علیرضا احمدی/ روزنامه دنیای اقتصاد ۱۳۹۷/۲/۱۶
دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ