بیل مکانیکی که در حیاط حرم حضرت عبدالعظیم پیکر مومیایی شده ای را بیرون کشید و باعث گمانه زنیها درباره ی انتساب آن به رضاشاه شد هنوز پایان نیافته است . ابتدایی ترین و بدیهی ترین اصول علمی - عقلی - عرفی و باستان شناسی حکم می کند که کارشناسانی از پزشکی قانونی ، سازمان میراث فرهنگی و باستان شناسان زبده کشور ، پیکر مومیایی را مورد آزمایش و مطالعه قرار داده و نتیجه ی قطعی آن را به اطلاع عموم برسانند تا ماجرایی بدین سادگی و طبیعی مبدل به معمایی سیاسی - امنیتی با ابعادی فراتاریخی نشود !
در حقیقت طبق ضوابط اخلاقی ، شرعی ، عرفی و قانونی این پروسه باید طی شود و عقلای قوم خود بهتر از هر ناظری می دانند که ملاحظات بین المللی و فرهنگی نیز اقتضای آن را دارد تا متصدیان امور به وظیفه ی قانونی خود عمل کنند و بیهوده باعث هزینه زایی برای ملک و ملت نشوند .
در روایت تاریخ داریم که " وقتی عبدا... بن ابی سردسته ی خطرناک ترین مخالفان پیامبر درگذشت ، پیامبر که همواره با او به مدارا رفتار می کرد ، خود بر جنازه ی دشمن کینه توز خویش نماز گزارد و در مراسم کفن و دفن او حضور یافت و تا هنگامی که کار دفن پایان یافت و سر گورش را پوشاندند ؛ همچنان بر سر گور وی ایستاد و این مومنان را سخت به شگفتی افکند ". (علی شریعتی، اسلام شناسی، دانشگاه مشهد. ص ۴۰۱) بعید می دانم سخت دل ترین و کینه جوترین افراد هم رضا شاه را منفورتر از عبدا... ابن ابی سرکرده ی منافقان و مخالفان پیامبر بدانند .
اهورا و اهریمن در روایت تاریخ :
اینک با سر بر آوردن پیکره ی مومیایی که طبق شواهد و گمانه های عقلی و تاریخی به احتمال قریب به یقین منتسب به رضا شاه هست ، بازار داوری نیز درباره ی کارنامه ی او داغ شده است و موافقان و مخالفان در برابر هم صف آرایی کرده اند . این صف بندی درباره ی رضاشاه ، نمونه ی آشکاری از عشق و کین ، نفرین و آفرین و زنده باد و مرده بادهای ایرانیان است که دهه هاست درباره تاریخ دور خویش ( ایران باستان ) و تاریخ متاخر ( ایران معاصر ) با یکدیگر دارند و خود حکایتی است از نابالغی در حیات اجتماعی و فکری و سیاسی که سامان نیافته است و قدرت تعقل و تحلیل تاریخ را از ما سلب کرده است . به بیان دیگر تاریخ در امروز ما حضوری ندارد و در ساختن آینده ی ما هم دخالتی ندارد بلکه این ما هستیم که در گذشته ی خویش مانده ایم و همچنان در نبردی پایان ناپذیر به طرد و لعن هم روزگار خویش سپری می کنیم .
برای برون رفت از دوگانه ی مهلک اهورا- اهریمن تاریخی خود ، نمونه و مثالی پیش آمده؛ به عبارتی کارنامه پر مناقشه رضاشاه بهترین آزمون برای ماست تا با فاصله گرفتن از کلیشه های همیشگی ، و کاستن از غلیان عاطفه و ربایش دل ها به دست سوژه ها ، اندکی با توسن خرد و عقلانیت به تحلیل داده ها بپردازیم ، تا هم به واقعیت مستند تاریخ نزدیک شده باشیم و هم ادای دین به عدالت و حقیقت کرده باشیم .
اسناد مستند و مکتوب و غیر قابل کتمان تاریخ حاکی از آمدن و رفتن رضاشاه به کمک و همراهی قدرت هایی هست که در سال های پس از پایان جنگ جهانی اول دست برتر را در معادلات جهانی داشتند و در رقابت با هم ایران را نیز عرصه ی تاخت و تاز خویش قرار داده بودند . حضور قدرت های خارجی ( روس و انگلیس ) در ایران ، ناکامی مشروطه خواهان در دستیابی به اهداف انقلاب مشروطه و شکست پی در پی دولت های پسا مشروطه ، نا امنی و هرج و مرج فراگیر ، زمینه را برای ظهور یک نظامی مورد حمایت یا توافق یکی از قدرت های اشغالگر و مداخله جو به ویژه انگلستان فراهم کرده بود . این گونه بود که رضاخان میرپنج در ۲۳ دی ماه ۱۲۹۹ در گراند هتل قزوین دیداری با ژنرال آیرون ساید داشت و از اینجاست که نطفه ی کودتای سوم اسفند بسته می شود و رضاخان با همراهی سیدضیا الدین طباطبایی تهران را اشغال و با اعلام حکومت نظامی ، عملا اداره ی کشور را به دست می گیرند . از اسفند ۱۲۹۹ تا اردیبهشت ۱۳۰۵ رضاخان نردبان قدرت را از فرماندهی کل قوا و وزارت جنگ تا نخست وزیری و پادشاهی طی کرد و بنیان گذار و نخستین پادشاه سلسله ی پهلوی شد .
مدرنیته یا مدرنیزاسیون :
اگر مدرنیزاسیون را نتیجه و فرزند مدرنیته بدانیم ، کارنامه رضاشاه استفاده از ماحصل مدرنیته و تحقق و پیاده کردن آن در ایران است بدون آنکه او و اصحاب و ملازمان رکابش باور یا ضرورتی به توجه به خواستگاه و ریشه های مدرنیزاسیون یعنی مدرنیته داشته باشند . به عبارت دیگر مدرنیته روح و جان ( ریشه های ) مدرنیزاسیون است و مدرنیزاسیون شکل و قالب بیرونی و تحقق یافته ی مدرنیته می باشد . رضاشاه و اصولا بخش بزرگی از سیاستمداران و حتی روشنفکران ایرانی مظاهر تجدد غربی را همان تجلی توسعه و پیشرفت غرب تلقی می کردند و اهتمام بسیار در برپایی آن کردند ، بدون آنکه به ساختار و روح جهان مدرن اعتنایی کنند و یا ضرورتی در فهم آن داشته باشند .
از همین رو رضاشاه که خود دانش آموخته ی جهان مدرن نبود ولی در سر سودای پیشرفت و ترقی ایران را داشت ، بنا به راهنمایی و توصیه و همت روشنفکران حامی پیشرفت که حلقه ی پیرامونی او را ساخته بودند ، چونان کارگزاری از سوی کارگزارانش ( روشنفکران و تجددگرایان حامی خود) ماشین مدرنیزاسیون را در ایران منحط و غرق در ناامنی و بیماری و اشغال و فقر و بی سوادی ، به کار انداخت و در مدت بیست سال حاکمیت خود از وزارت تا سلطنت ، ایران را به تمامی شاخص های تجدد و زیست مدرن ( یا دولت مدرن ) مجهز کرد . برقراری امنیت در ایران دستخوش آشوب ها و راهزن ها و یاغی گری ها ، تشکیل ارتش ملی و نوین ، ساخت و گسترش مدارس جدید به ویژه دانشگاه تهران ، ساخت راه ها و جاده ها ، تاسیس راه آهن سراسری و حفر تونل ها و پل های عظیم و منحصر به فرد ، بنای فرودگاه و کارخانجات متعدد و مورد نیاز ایران نوین ، تشکیل سازمان ثبت احوال ، سرشماری نفوس و صدور شناسنامه ، تاسیس اولین بانک ایرانی ، تبدیل واحد پول به ریال ، تغییر نام کشور از پرشیا به ایران ، تغییر تقویم هجری قمری به هجری خورشیدی ، اعزام دانشجویان به خارج از کشور ، تاسیس دادگستری نوین و برچیدن عدلیه های شرعی پیشین ، ایجاد تقسیمات جدید کشوری ، و ... از جمله اقدامات مهم رضاشاه در دوره ی حکومت او می باشد . اما علمای علم سیاست و صاحب نظران معتقدند که این برنامه ها رویه ی بیرونی تمدن مغرب زمین بود که در ایران به دست رضاپهلوی عملیاتی شد و او و حلقه ی پیرامونی او هرگز به زمینه ها ، اصول و روح تمدن جدید ( یعنی مدرنیته ) اعتنا و توجه و یا چه بسا باوری نداشتند و نه تنها در راه تحقق آن کوششی نکردند بلکه خود نیز عامدانه در برابر آن ایستادند و خود مهم ترین مانع در تحقق آن شدند .
《 رویکرد مردم ایران به رضاشاه چگونه است ؟》
پرسش بسیار مهم و ذهن سوزی برای کثیری از پژوهشگران و جامعه شناسان مطرح است و آن اینکه چرا علی رغم چهاردهه تبلیغات هدفمند و یکسویه در مدارس و دانشگاه ها و ادارات و رسانه ها و از هر کوی و برزن علیه رضاشاه ، او همچنان در نزد بسیاری از مردم دارای مقبولیت و احترام است ؟ آیا انتقادها و ایرادات و ضعف ها و خطاهای او را از منظر سیاسی یا دینی نشنیده و نخوانده اند ؟ آیا چهار دهه برای محاکمه و محکومیت رضاشاه کافی نبوده است ؟
به نظر می رسد مردم و حتی تعداد کثیری از تحصیلکردگان ایرانی و متولدین پس از انقلاب که تمام و کمال در زیر سیطره ی تبلیغات مذهبی - سیاسی و ایدئولوژیک دولت های پسا انقلاب بوده اند ، به طور کاملا بدیهی به یک شاخصه ی مهم حکمرانی معطوف به فایده و رفاه جامعه توجه دارند و آن " کارآمدی " یک سیستم یا نهاد سیاسی و حاکمیتی است . مردم ایران علی رغم آگاهی از ضعف و نقصان و خطاهای فاحش در دوره ی پهلوی اول نمی توانند از کارآمدی و فایده مندی نوع حکمرانی رضاپهلوی چشم بپوشند ، البته این بدان معنا نیست که ایرانیان با حاکمیت نظامیان سر آشتی دارند و آن را بر دیگر روش های حکمرانی ترجیح می دهند ، چرا که اگر این گونه می بود باید به سه نظامی مشهور ( شمخانی - رضایی و قالیباف ) پسا انقلاب که گاه تا چند بار کاندیدای ریاست جمهوری شدند ، روی خوش نشان می دادند که تجربه نشان داد هرگز به آنان اعتماد نکردند و آن سه تن در انتخابات متعدد شکست سختی خوردند .
آن چه که دوره ی حکومت رضاشاه را علی رغم نقدهای درست و جدی بدان ، در چشم مردم مقبول نگاه داشته است بی تردید حاکمیت یکدست ، چابک و کارآمد آن است که در مقایسه با آنچه که در دوره ی قاجار دیده یا خوانده اند و در مقایسه با آنچه که امروزه می بینند و با آن مورد قیاس قرار می دهند ، برایشان جذاب ، و خواستنی است ، به طوریکه تجربه ی ناکارآمدی ناشی از حاکمیت دوگانه و وعده های مکرر نقد نشده و ضعف مزمن سیستمی در برخورد با عوامل ارتشا و اختلاس و حیف و میل اموال عمومی و رانت های متعدد حکومتی و ... داوری آنان را نسبت به رضاشاه متفاوت از دیگر اقشار جامعه ایرانی به ویژه روشنفکران کرده است .
گرچه ایجاد سخت افزارهای نهادهای مدرن ( صنعت ، دانشگاه ، عمران و آبادانی ) بدون نرم افزارهای آن ( استقلال مجلس ، برقراری مشروطه و سلطنت نه حکومت ، آزادی های قانونی اعم از آزادی احزاب ، رسانه ها ، اصناف و نظارت پذیری و پاسخگویی سیستم ) محقق شد اما نباید فراموش کرد که هر نیروی توسعه گرایی اعم از دموکرات یا اقتدارگرا هم بر سر کار می آمد به ساخت و بنای این تاسیسات عظیم و سخت افرارهای مدرن نیاز داشت و اصولا بدون این ابزار ، امور دیگر نیز به سامانی نمی تواند برسد . اشتباه روشنفکران منتقد رضاشاه در این بود که نقددرست نرم افزاری به او را تا جایی تعمیم دادند که باعث نفی خدمات و کارآمدی مهم او در بنای سخت افزارهای دولت مدرن شد ، در حالیکه این نقد را نه در نفی کارنامه رضاشاه که در نقص و حفره های سیاسی او باید سوق می دادند تا آن نقایصی که در آینده باعث خسارت نیز شد جبران و برطرف میشد . شاید یکی از شریف ترین منتقدین رضاشاه ، دکتر محمد مصدق بود که در کتاب خاطرات خود ضمن رعایت آداب گفتگو در باب رضاشاه ( علی رغم آنکه خود تبعیدی رضاشاه بود) به ذکر خاطراتی از گفتگوی خود با رضاشاه درباره ی دلایل محبوبیت سید عبدا... بهبهانی می پردازد و از رضاشاه می خواهد که همچون بهبهانی از مطاعی که ( مشروطه ) مورد خواست ملت است دفاع کنیم تا مورد پشتیبانی و محبت مردم نیز قرار بگیریم .همچنین در روز اعلام رای گیری برای تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی بر کارآیی و کارآمدی رضاپهلوی در جایگاه نخست وزیری یا وزارت جنگ تاکید می کند و تمرکز قدرت در دستان رضاشاه را به صلاح کشور نمی داند .
مقبولیت - مشروعیت و کارآمدی سه رکن اساسی حکمرانی مدرن است و بی شک کارآمدی دوران حکومت رضاشاه از دلایل اقبال بخش مهمی از مردم به او است .
غرب پژوهان و غرب شناسان و محققین تمدن جدید بدین باورند که تمدن مغرب زمین بر پایه ی خردگرایی ، علم باوری ، آزادی و دموکراسی ، قوام یافتن جامعه ی مدنی ، حقوق شهروندی که ضامن نقد و نظارت بر صاحبان قدرت و پاسخگو کردن قدرت ، آزادی احزاب ، اصناف ، جمعیت ها و مطبوعات و رسانه ها ، و به طور خلاصه برقراری اساس مشروطیت یعنی رای اکثریت مردم و عدم مداخله پادشاه یا اصحاب قدرت در ملکداری و اداره ی کشور می باشد . همگان متفق القولند که روشنفکران عجول پیرامون رضاشاه برای رسیدن به توسعه ی ایران از سویی و جامعه ی بسیار نحیف و ضعیف مدنی ایران از سوی دیگر و همچنین روحیه ی مستبد ایرانی ( و اکنون متجلی در رضاشاه ) و عدم شناخت یا باور خود رضاشاه به اصول مدرنیته باعث شد که هیچ گاه چیزی به نام مشروطه در ایران و به طور اخص در دوران سلطنت او برقرار نشود و ماشین تجددخواه رضاشاه تنها و تنها ، آمال و آرمانی جز نوسازی و تجهیز ارتش ، ادارات ، نهادهای دولتی و آموزشی و فنی و صنعتی و ساختمانی و راه سازی و... نداشت ( که البته هر یک مورد نیاز و ضرورت جامعه ی ایران نیز بود) .
رضاشاه مشروطه را در پشت درب مجلس شورای ملی جا گذاشت و با تعبیر طویله از نمایندگان یاد کرد ، همچنین با سلب مصونیت پارلمانی نمایندگان ، و تهدید و تعطیلی مطبوعات و احزاب و تبعید یا سرکوب و قتل مخالفان و منتقدین و حتی یاران نزدیکش ، قبضه ی املاک و زمین های بسیاری از خوانین و مردم و کشف تحمیلی و اجباری حجاب نشان داد که در واقع شناختی از جان و روح تجدد در مغرب زمین ندارد و زمین شوره زار استبداد پرور ایران نیز او را در این راه همراهی کرد . رضاشاه نمی توانست جز این نیز باشد ، او نه تحصیلکرده ی جهان مدرن بود ( گواینکه تحصیلگردان در غرب نیز خوانشی سطحی و ساده انگارانه از تمدن مغرب زمین داشتند ) و نه تربیت و رشد و نمو او در دستگاه قشون و قزاق به عنوان یک نظامی به خصوص در زمین استبداد پرور جامعه ی ایرانی اجازه ی اندیشیدن به ماهیت تجربه ی تجدد در غرب را می داد ، از این رو او تا توانست سعی بلیغی کرد تا ساختمان پوسیده و متعفن به جا مانده از قاجار را نوسازی و یا از نو بنا کند و در این سودای بزرگ همت و پشتکار بسیار به خرج داد ، ولی افسوس که ساختمانی که او با مشقات بسیار پی افکند ، جامعه ی ایرانی را به آستانه ی تجدد ( ایجاد بروکراسی و ساختار دولتی شفاف ، پاسخگو ، نظارت پذیر ، ضد رانت و حامی پروری ، و مستهظر به رای و اراده ی ملت ) نرساند .
رضاشاه با تمام محدودیت ، قدرت یا توان فردی خود ، کامیابی یا ناکامی هایش ، درایت یا خطاها و اشتباهاتش ، خدمات یا سیئاتش ، اکنون بخشی از تاریخ ما محسوب می شود . در حقیقت هر سلسله یا پادشاهی می تواند تجلی بخش یا تمامیتی از جامعه ی ایرانی در هر عصر باشد . او زاده و پرورش یافته ی همین سرزمین بوده است و ما نمی توانیم محاسن و معایب او را فقط به پای او بنویسیم . در پیروزی یا شکست های او ایرانیان نیز هریک به نوبه ی خود سهم دارند و ما ناگزیر از آنیم که نگرش منسوخ شده و ویرانگر تمامیت خواهی را از چشمان و اندیشه ی خود بشوییم و حسن و قبح رضاشاه و کارنامه ی او را توامان ببینیم و داوری کنیم و از کارنامه ی او و دیگران چراغی برای آینده بسازیم . او برای ایران خدمات و یادگارهای بسیار ماندگار به جای نهاده است و ناخودآگاه ایرانی علی رغم چندین دهه تبلیغات یکسویه علیه او هرگز نه آن خدمات را فراموش کرد و نه این تبلیغات یکسویه بر ضد او را باور . مردم خدماتش را بیشتر دیده اند و بیشتر روشنفکران عیوبش را . نه مردم دروغ می گویند نه روشنفکران و طبقه ی تحصیلکرده ( اگرچه هر دو به دور از خطا در داوری هم نبوده اند ) . اما برآمدن دوباره ی پیکر مومیایی منتسب به او ما را بر آن می دارد که انصاف و عدالت و حقیقت را به سیاق حقیقت پرستان و علم دوستان به جای آوریم و حسن و قبح او را توامان ببینیم و او را آن طور که شایسته ی فرهنگ ایرانی و آموزه های اخلاقی و دینی است در جایگاهی ابدی در شان یک انسان ایرانی مسلمان است به خاک سپاریم و گذشته را کارگاه درس آموزی برای زیست امروز و فردایمان سازیم . دولتمردان و تصمیم گیران و دارندگان پست و مقام نیز از این رویداد ، هم می توانند به دانایی و خردمندانه بهره گیرند و ترجمان ملکداری اصیل و بافضیلت باشند و هم می توانند به درشتی و خشم و خشونت با آن بیاویزند. بی شک انتخاب هریک از این رسم ملکداری نام و یاد متفاوتی برای ما در تاریخ خواهد نگاشت ، همان طور که برای تخریب کننده ی مقبره ی یادبود رضاشاه نگاشته است و ما می توانیم داوری تاریخ و مردم را درباره ی او به گوش بشنویم و به چشم ببینیم .
مومیایی که دوگانه ی اهورا - اهریمن در روایت تاریخ را زنده کرد
آزمونی برای گذار از کلیشه های رایج
برای برون رفت از دوگانه ی مهلک اهورا- اهریمن تاریخی خود ، نمونه و مثالی پیش آمده؛ به عبارتی کارنامه پر مناقشه رضاشاه بهترین آزمون برای ماست تا با فاصله گرفتن از کلیشه های همیشگی ، و کاستن از غلیان عاطفه و ربایش دل ها به دست سوژه ها ، اندکی با توسن خرد و عقلانیت به تحلیل داده ها بپردازیم ، تا هم به واقعیت مستند تاریخ نزدیک شده باشیم و هم ادای دین به عدالت و حقیقت کرده باشیم ...
آدینه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
نظر شما
سایر مطالب
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ
سوال یا مساله؟
انقلاب و مواضع بختیار
نفت؛ طلا یا بلای سیاه